یادداشت مجید اسطیری

اینجه ممد
        هر کس کلیدر را خوانده باشد ناخودآگاه بخش های زیادی از این کتاب را در ذهنش با کلیدر مقایسه خواهد کرد و اگر هوش و انصاف داشته باشد تصدیق خواهدکرد که این اثر در برابر کلیدر یک داستان سطحی و ضعیف است. خب البته کلیدر 21 سال بعد از این رمان منتشر شده و من هرچه جستجو کردم نتوانستم کشف کنم که آیا ترجمه ثمین باغچه بان از این رمان قبل از نگارش یا حتی انتشار کلیدر منتشر شده بوده یا نه. اما واقعا نباید ذهن مان را درگیر این مسئله کنیم که دولت آبادی از چنین رمانی تاثیر گرفته باشد
اگرچه واضح است ترجمه ثمین باغچه بان خیلی دم دستی و آشفته است ( و بنده خدا خودش هم در مقدمه اعتراف کرده است) اما حتی یک ترجمه بد هم نمیتواند رمان خوبی را تبدیل به یک رمان سطحی بکند
لااقل در سه محور کلیدر برتری واضح دارد به این رمان:

1. شخصیت قهرمان در کلیدر یعنی گل محمد جدا از این که یک یاغی شورشی است، نمونه واقعی یک «پهلوان_درویش» است که شوریدگی و شهود در وجود او باعث میشود حتی عامل حزب توده نتواند او را جذب کند. ستار پینه دوز که موفق نمیشود گل محمد را در جهت اهداف حزبی خودش قراردهد خودش عاشق آزادگی او میشود و نهایتا در کنار او شهید میشود. شخصیت اینجه ممد اصلا و ابدا چنین عمقی ندارد. .

2. جهان گل محمد در کلیدر استعاره ای از تمام ایران یا حتی تمام جهان است. روابطش با نمایندگان حکومت و صاحبان قدرت و ثروت در اوج پیچیدگی است و مخاطب به راحتی نمیتواند واکنش های او را پیش بینی کند. قبل از یاغی شدن هم در غائله جمهوری دموکرات آذربایجان برای حکومت جنگیده. عدالت در این رمان یک مفهوم پیچیده است که این رمان را به رمان های «رئالیسم سوسیالیستی» نزدیک کرده ولی جهان اینجه ممد از ابتدا تا انتها همان چند تا روستای اطراف خودش است و حتی از جمله فصل های جالب رمان اولین سفر اینجه ممد چشم و گوش بسته به شهر است. جهان به سختی فقط در جنبه «مبارزه با ظالم» یک معنای استعاری پیدا میکند که در آتش زدن خارستان ها در چند سطر انتهای رمان به این شکل نمودار میشود:
از آن روز تا امروزدهاتی های خاردشت هر سال پیش از آن که خاردشت را شخم بزنند جمع میشوند و جشنی میگیرند و خارستانهای خاردشت را به آتش میکشند. آتش سه شبانه روز در سرتاسر خاردشت از این خارستان به آن خارستان و به هر طرف می چرخد و میتازد و خاردشت را دیوانه وار می لیسد. از خارستانهایی که میسوزد فغانی بر میخیزد. در همین وقت در قله علیکوه هم یک کپه نور میترکد. قله علیکوه سه شب چنان سفید میشود که انگار روز.
 ولی درک اینجه ممد از عدالت فقط به مبارزه با ظلم خلاصه میشود و از ابتدا تا انتهای رمان بزرگترین هدفش کشتن همان خان ده خودشان است

3. در کلیدر غیر از قهرمان داستان بسیاری از شخصیت های فرعی به بهترین شکل پردازش شده اند و شخصیت هایی مثل خان عمو و ستار و کلمیشی واقعا پیچیده و تو در تو ساخته و پرداخته شده اند در حالی که در اینجه ممد نه تنها خود قهرمان نزدیک به تیپ است بلکه تقریبا نویسنده هیچ کدام از شخصیت های فرعی را به گونه ای باورپذیر طراحی نکرده. واقعا همه تیپ هستند.
جدا از این ها واقعا کار خیلی سطحی است و ایرادات منطقی خنده داری هم در جریان قصه هست که بد نیست محض تفریح این چند سطر را با هم مرور کنیم:

بعضی ها هم می گفتند:«نایب رجب از دامادش دلخور شده بود، چونکه شنیده بود دامادش به دخترش فحش میدهد... و يك روز هم که از جلو در خانه داماده رد می شده، با گوش خودش شنیده بوده که داماده به دخترش گفته بود: «اون پدر فلان فلان شده‌ت....» و گروهبان رجب از همانجا یه راست به کوه زده بود، چونکه دلش نیامده بود دامادش را بکشد...، ( نمی توانست نقدا یک سیلی به دامادش بزند به جای این که بزند به کوه؟!
      
1

0

(0/1000)

نظرات

reza

1403/6/5

سلام بسیار عالی و واقع بینانه توصیف شده است

0