یادداشت R.

R.

R.

1403/6/27

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شب
        من که بالاخره نفهمیدم
[لوتسیا و شاهزاده جوان رو کشته یا نکشته
یا اون دو برادر رو به جایشون کشته
چرا که جای زخمی بالای ابروی لوتسیا وجود داشت
و چرا قاتل ما از لوتسیا فراری بود؟؟ (hide spoiler)]
عجیب و غریب بود آخراش انصافا
چه بسا [قتلی هم اصلا اتفاق نیفتاده باشه (hide spoiler)]
اصلا حتی نزدیک به کتاب خاطرات یک آدمکش هم نیست
ولی خب یه جاهاییش واقعا خوب بود و بخاطر همونجاها سه ستاره
مثل:

"دوستان من، عشق، بر خلاف آن ضرب المثل بی معنی، ما را کور نمی کند، بلکه بر عکس، چشممان را باز می کند. انسان به هر کس و هر چیزی هم که عشق بورزد رفته رفته بینا می شود، نه کور."
      
7

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.