یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی

                گفتم خیلی هم #حرکت_در_مه رو قبول ندارم. گفت دروغ نگو. هزاربار عکسش رو تو صفحه‌ات دیدم. گفتم اون طبقه‌ی کتابخونه‌ام زاویه‌ی خوبی برای عکس انداختن داره.
البته وقتی این کتاب چاپ شد داشتم پولهام رو برای خریدنش جمع می‌کردم. 😀😀😊😄
ولی یکی از دوستانم محبت کرد و کتاب رو بهم هدیه داد. بخش عمده‌ئ کتاب درباره شخصیت‌پردازیه. اون هم بر اساس کهن‌الگو‌ها...
نویسنده هم‌زمان با مباحث یه طرح رمان هم ارائه می‌ده. از صفر تا صد رمان. 
همون وقتی که داشتم کتاب رو می‌خوندم به نظرم داستان، داستان جذابی نبود. 
یه ایده‌ی ابتدایی و تکراری.
اما کهن‌الگوها جذاب بودن.
و چقدر برای خودم بد می‌دونستم که همه‌ی کهن‌الگوها رو از حفظ نیستم. بعدش حتی رفتم یه کتاب کهن‌الگوی دیگه هم خریدم.
اما چه اون موقع چه بعد از اون باز هم نمی‌تونستم برای شخصیت‌های داستانیم از کهن‌الگوها استفاده کنم.
چون هرچی اطراف خودم رو نگاه می‌کردم هیچ آدمی رو نمی‌دیدم که دقیقا مطابق با یه کهن‌الگو باشه. حتی حداقل هفتاد درصد.
همه آدم‌ها از  خصوصیات همه اونها بهره بردن. یکی درونگراییش شبیه یکیه ولی عصیانگریش شبیه یکی دیگه. 
به نظر من کهن‌الگوها فقط به درد اقتباس و ایده‌های داستانی می‌خورن. نه اینکه شخصیت‌های داستانی‌مون رو بر اساس اونها شکل بدیم.
من برای شخصیت‌پردازی به آدم‌های اطرافم نگاه می‌کنم و هیج‌وقت از کهن‌الگوها بهره نبردم.
این نکته رو می‌تونید بعدها در نقد‌ها علیه من استفاده کنید.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.