یادداشت احمد میرخلفزاده🕊️
1403/1/6
3.4
5
اینجا دگر به خنده لبی وا نمیشود باید سفر کنیم به اقلیم خاطرات بیشک کتاب «اقلیم خاطرات» اثر بانو دکتر سیّده فاطمه طباطبایی بسی خواندنی است. هم نثری روان و دلنشین دارد و هم بسیار احساس میکنی که نویسنده بدون تکلّف و ملاحظات بیجا با قلمی برآمده از دل به بیان خاطرات شخصی خود پرداخته است. هرچند این کمینه پس از گذشت حدود ده سال از نشر کتاب با آن آشنا شدم ولی گزافه نیست اگر بگویم که با این کتاب زندگی کردم. از دلایل مهمبودن و خواندنیشدن این اثر جایگاه خانوادگی مؤلّف و اطلاعات تاریخی، تراجمی، اجتماعی و سیاسی نزدیک و بیوسطهٔ او از رویدادهای مهم و شخصیتهای مهم و برجسته است. وی از طرف پدری و مادری به ترتیب از خاندان سادات اصیل و صحیح النسب طباطبایی بروجرد و دودمان اصیل، صحیح النسب و ذي الشَرَف و العَظَمة صدر است که کتب انساب، تاریخ و تراجم سرشار از بیان بزرگیها، افتخارات، زعامت و رهبری و مهمتر از همه کرامتهای اخلاقی و بزرگمنشی ایشان است؛ افزون بر این که ارتباط سببی ایشان با بیت امام خمینی و همسری مرحوم آقا سید احمد خمینی نیز جلب نظر میکند. همچنین آموزههای اخلاقی زیبایی که در میان خاطرات سرکار خانم طباطبایی آمده، حلاوت و شیرینی آن را دوچندان کرده و آیینهوار پرتوی از روشنای اخلاق اسلامی را بازتاباندهاست. به ویژه بخشهایی که به بیان حالات پدر و مادر گرامیشان مرحوم آیتاللّه سیّد محمّدباقر سلطانی طباطبایی و بانو سیّده صدّیقه صدر پرداختهاند. (رک: ص۳۹_۵۲ و ۹۹_۱۰۳) برای نمونه در صفحهٔ ۱۰۱ _۱۰۲ آمده است: «مادرم به شدّت معتقد بود که متناسب شأن یک خانوادهٔ روحانی لباس بپوشم، از این رو لباسهایم بیشتر تمیز و آراسته ولی ساده و دور از مُد بود. یکبار هشت_نه ساله بودم و به مجلس عروسی رفتیم. بعضی از بچههای همسالم دامن مرا که بلندتر از اندازهٔ رایج بود، مسخره میکردند. هنگامی که به خانه بازگشتم، ماجرا را برای پدرم تعریف کردم. ایشان مرا کنار خود نشاندند و دستی به سرم کشیدند و گفتند: آنها کار بسیار بدی کردند. البته هرکس متناسب شأن و موقعیّت خودش لباس میپوشد. هنگامی که دیدند از این پاسخ خشنود نشدم، به گونهٔ دیگری مرا دلداری دادند و گفتند: یک روز هم میآید که تو آنها را مسخره میکنی. با خوشحالی از شنیدن این خبر در فکر رفتم که آن روز کِی خواهد رسید تا من تلافی کنم. اما پدرم گفتند: البته میدانی که بخشش چقدر زیباتر از تلافیکردن است؛ اگر روزی هم بیاید که تو بتوانی مسخره کنی و نکنی بسیار زیباتر است. مرا در آغوش گرفتند و گفتند: دخترم تمسخر نشانهٔ جهل است و تو هرگز آرزو نکن که جاهل باشی.» در کنار این محاسن برخی اشکالات تاریخی _ تراجمی و گاه نوشتاری در متن هست که سزاوار ویرایش در چاپ بعدی میباشد. برای نمونه در صفحهٔ ۵۳، آیت اللّه سیّد محمّد طباطبایی، سرسلسلهٔ سادات طباطبایی بروجرد، نوهٔ دختری علّامه محمّدباقر مجلسی(مجلسی دوم) بیانشده در حالی که وی نوهٔ دختری علّامه محمّدتقی مجلسی(مجلسی اول) است و مجلسی دوم دایی او میباشد. درمجموع کتاب را بسیار خواندنی میدانم و با سلامی گرم و پراحترام خالصانهترین سپاسگزاریهای خود را تقدیم نویسندهٔ ارجمندش، بانو سیّده فاطمه طباطبایی، مینمایم. 😌🙏🏻💐
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.