یادداشت مهسا
دیروز
3.2
2
یادداشتی بر هتل شبحزده: هتل شبحزده، رمانیست که ده سال پس از ماه الماس منتشر شد. پلیسی نیست، اما جنایتی رخ داده است. از همین ابتدا بگویم که کمتر از ماهالماس آن را دوست داشتم، اما هیجانش برایم بهغایت بیشتر بود. به هر حال، رمان نسبتاً ترسناکیست و من بسیار کم با چنین داستانهایی مواجه شدهام. نمیتوانم بگویم از این ژانرِ گوتیک/وحشت دلزدهام. بعضی ژانرها، در زمانهایی، میتوانند دلیلی که برایش محبوب شدهاند را به خوبی نشان بدهند و هتل شبحزده کاری کرد بفهمم چرا بسیاری از کتابخوانها، گوتیکدوستاند و از حس وحشتی که آنها را از اتمسفری که درونش زیست میکنند، دور میکند، لذت میبرند. در دورانی که نویسندگانی همچون دیکنز و تکری و حتی الیوت، با خواننده ارتباطی نزدیک برقرار میکردند و حضورشان بهوضوح احساس میشد، کالینز فاصلهای بسیار خوب با خوانندهی رمانش ایجاد میکند. فاصلهای که باعث میشود وحشت داستان بیشتر شود و خواننده گاهی فراموش کند مشغول خواندن تخیلات ذهن نویسنده است. اما ناگفته نماند که شخصیتپردازی در این رمان تقریبا به کمترین میزان خود میرسد و فقط یک قصه است که میخوانیم. حتی نام کاراکترها در ذهنم نمانده است. فراموش هم نمیکنم که ویلکی کالینز همانیست که کاراکتری همچون گابریل بترج را خلق کرد! داستان دربارهی کنتسی فرانسویست که با لردی انگلیسی ازدواج میکند و برای سفر به ونیز میروند و ساکن کاخی قدیمی میشوند. تا نیمههای رمان تنها پرسش است که نویسنده برای خواننده ایجاد میکند. پرسشهایی که به تکتکشان پاسخی نسبتاً منطقی داده میشود و وحشتی را میسازد که بر واقعی بودن و ملموس بودن حوادث استوار است، نه بر وهم و خیال. رمان گوتیک دیگری که از همین دهه -یعنی دههی هفتاد قرن نوزدهم- خواندم، کارمیلا بود از شریدان لوفانو. هر دو را به علاقهمندان این ژانر پیشنهاد میکنم. در شبهای بارانی پاییز بخوانید و از خواندناش در شبهای تابستانی پرهیز کنید!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.