یادداشت زهرا

زهرا

1403/5/2

گربه‌ی لوبیا پز
        همین چند دقیقه پیش از بی‌خوابی کلافه شده بودم و در تاریکی اتاق این کتاب کوتاه را خواندم.
فهمی کودکانه داشت اما اغلب داستان‌های کودکان برای ما که مثلا بزرگسال شده‌ایم کاربردی هستند. ماجرای گربه‌ای بود که نسبت به چیزی که برای او منفعتی حاصل می‌کرد بی‌اهمیت بود. دو تصور برای من رخ داد رابطه‌ی من با افکار مثبت و استعدادهایم که برایم منفعتی حاصل می‌کنند و گاهی نسبت به آن‌ها بی‌اهمیت هستم و اهتمامی به مراقبت از آن‌ها ندارم و دیگری اطرافیان و نزدیکانی که نسبت به آن‌ها سهل‌انگاری می‌کنم و با قدرنشناسی به احساس‌ آن‌ها بی‌توجه‌ام.
شاید تنها هدف نویسنده دوری از تنبلی که من در داستان به آن کم‌تر توجه کردم.


پ.ن شخصی: کاش به جای بافتن این کلمات درباره چنین کتاب کوتاهی زودتر بخوابم تا نماز صبح خواب نمونم. 🚶‍♀️
      
18

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.