یادداشت پریا
1403/11/29
دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید"... عنوان کتابی ست به قلم احمد آلتان نویسنده و روزنامهنگار ترکیه ای که تمام زندگیش در یک سلول چهار متریِ کم نور خلاصه شد و این ناداستان شرحیست زیبا و روان و البته دل نشین از سودای رهایی. احمد آلتان به نام این موهبت الهی که آزادی نام دارد، دردی که در این سلول های سرد متحمل شده را با نوشتن تسکین می دهد، و ماحصل این رنج ها کتابی ست با واژگان سحر انگیز که بر خلاف جثه ی کوچکش،وزنِ مفهومی بالایی را دارا ست. همه فخر انسان به انسانیتش به سبب آزادی ست. آزادی تنها یک کلمه نیست؛ بلکه مفهومی ست بنیادی، که انسان را از غیر انسان جدا می سازد. آزادی یک نیاز است. در اسطوره آفرینش سر پیچی حوا برای خوردن سیب ممنوعه به شکلی نمادین نشانگر اولین تلاش انسان برای دستیابی به چیزی فرا تر از غذا بوده است. چیزی هویت ساز که به او قدرت بخشد. حقی به حق تر از بهشت. آلتان در جایی از خاطراتش ، عنوان کتاب را اینگونه زمزمه میکند: دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید؛ دیگر هرگز چشمم به آسمان نخواهد افتاد مگر از میان چهارچوب دیوارهای حیاط به سرزمین مردگان سقوط کردم مثل ایزدی که سرنوشت خود را نوشته باشد به دل تاریکی میرفتم؛ من و قهرمان داستانم با هم در تاریکی ناپدید میشدیم. علی رغم دلم مردگی و تاریکیِ سیر حقیقی داستان واژگان او همچون کرم های شب تابِ کوچکی در میان صفحات کتاب می درخشند. این کتاب تنها یک مستند نیست، شریحی ست از شجاعت برای بیان حقیقت، برای عشق ورزیدن و ادامه دادن راهی که به آن ایمان داریم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.