یادداشت محمدمهدی فلاح

                هیچ انتظار چنین کتاب درخشانی را نداشتم وقتی مردگان زرخرید را باز کردم. صرفاً از سر کنجکاوی برای آشنایی بیشتر با چهره های شاخص ادبیات روسیه بود ولی بامتن درخشانی مواجه شده که ایده آل نویسندگی را ترسیم می کرد. کتاب «مردگان زرخرید» (یا در ترجمه دیگری «نفوس مرده») فارغ از بحث ها و جدال هایی که به واسطۀ نقد روسیه در زمانۀ خویش پیش آورد را می توان به صورتی اگزیستانسیالیستی هم قرائت کرد: حکایت فردی که به نحوی با توصیۀ یک خطی پدرمسیر زندگی اش را به نحوی صورت می دهد که در نهایت به خرید برده های مرده می رسد. حکایت بسیار غریبی است که هیچ وقت در مخیلۀ آدم هم نمی گنجد ولی گوگول با ترسیم شخصیتی به نام چیچیکف این واقعه را ممکن می کند... باقی کتاب را باید خواند تا به عمق این واقعه پی برد.
با کتاب می توان از ته دل خندید و از با تمام وجود لرزید. تذکرهای و تنبه های عمیق نویسنده در لابلای کتاب ارزش چندین مقاله عمیق اجتماعی سیاسی دارد. ولی از یک چیز نمی توان به راحتی گذشت: آن هم تخاطب نهایی کتاب باروسیه است که بسیار عجیب است. و اینچنین است که رمانی جذاب و دغدغه مند شکل می گیرد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.