یادداشت روح الله قربانی

                نفت، ماجرای جالبی است. چه سر واژه هایی دارد تاریخ این کره پرماجرا: برده، طلا و نفت. می شود تاریخ را با عینک طلا دید، با عینک برده داری دید، با عینک نفت دید.
مانند کتاب های گذشته مختصر و عالی بود. آنجایی که بعد از آن همه ظلم و استعمار و قدرت نمایی و زورگویی کشور های غربی، دکتر مصدق به همراه مردم ایران تصمیم گرفتند نفت را ملی اعلام کنند و یک‌دستی به روس ها زدند، واقعا احساس خوبی دارد و این معنا را می رساند که اگر اولین مشت رو به ظالم و زورگو بزنی، جا می خورد و حساب کار دستش می آید و چند قدمی عقب می رود. حتی این نتیجه را در زمان شکل گیری اوپک هم می بینیم.
وقتی به آخر کتاب می رسید، یک احساس شادی موقتی به شما دست می دهد ولی چقدر بد که خیلی موقت است.
از مستقل شدن کشور های نفتی و بیداری  آنها و ملی اعلام کردن سرمایه های‌شان خوشحال بودم، اما زمانی که فهمیدم استعمارگران رویکرد خود را تغییر دادند و با ایجاد جنگ و اختلاف و نفوذ در این کشور ها، ثروتی حتی بیشتر از زمان قبل بدست می آورند، مجدد احساس قبلی یعنی احساس استعمارشدن و پای کسی تو کفش ما بودن به دورنم سرازیر شد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.