یادداشت علی دستورانی

                سارتر در این کتاب به پاره‌ای از انتقادات وارد بر اگزیستانسیالیسم در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم پاسخ می‌دهد. این کتاب که در 1946 منتشر شد، بر اساس سخنرانی‌ای با همین نام از سارتر در پاریس که در اکتبر 1945 ایراد شد نوشته شده است. 
کتاب با تبیین مفهوم اگزیستانسیالیسم آغاز می‌شود. سارتر در ابتدا اشاره می‌کند که مقصود اگزیستانسیالیسم تأکید بر اهمیت و تقدم وجود بر ماهیت است. از نظر او اتومبیل برای راندن ساخته شده، اما این پرسش که انسان برای چه ساخته شده پاسخی ندارد (یا پاسخ قابل دسترسی‌ای ندارد) و اهمیتی هم ندارد. در ادامه او به ذکر مراتب متفاوت انتقاداتی که از سوی مکاتب فکری مختلف بر اگزیستانسیالیسم وارد شده می‌پردازد و به خوبی و صراحت از پس این کار بر می‌آید. لحن کتاب بسیار ساده و مفاهیم آن خارج از هرگونه ابهام و دشواری فلسفی است. او نقطه‌نظرهایش را در مورد جبر و اختیار، ارزش‌ها و اخلاقیات انسانی، دین و مذهب و سرشت انسانی بیان می‌دارد و اگزیستانسیالیسم را مکتبی فکری معرفی می‌کند که می‌تواند بشر را به شادی و رستگاری رهنمون سازد. او این نقد که اگزیستانسیالیسم آدمی را افسرده می‌کند نمی‌پذیرد و آن را فراتر از پوچ‌گرایی و در واقع گشاینده‌ی گره پوچی زندگی می‌داند. 
آنچه از فلسفه‌ی سارتر در این کتاب برداشت می‌شود این مفهوم است که زشتی و نفرت‌انگیزی جهان قابل انکار نیست. سارتر مشخصاً این موضوع را چنین مطرح می‌کند که اگر قصد کنیم چشم خود را به روی این بخش‌های تیره از زندگی و جهان ببندیم، آن‌ها از بین نخواهند رفت، بلکه بیش از پیش خاطر ما را مکدر خواهند ساخت. در عوض سارتر پیشنهاد می‌دهد که این بخش‌های تیره را ببینیم و بپذیریم، و در پس این پذیرش ما می‌توانیم مسیری برای خود تعیین کنیم و معنایی برای زندگی بیابیم و زیستنی ارزشمند را تجربه کنیم. فلسفه‌ی او در پی کسب خشنودی از مسیر رهایی است، و با اینکه او به خوبی به وحشتناک بودن این رهایی واقف است، اما در آغوش کشیدن آن را تنها راه نجات می‌داند.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.