یادداشت زهرااحمدیان مقدم

        ✨ بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے
وقتی کتاب را می‌خواندم، با خود گفتم: تو را به‌جای "ام‌علا" باید "جبل‌الصبر" بنامم. صبوری‌ات تلنگری بود بر بی‌صبری من.
چه زیبا توانستی اکبرت را، همانند مولایت، فدای این راه کنی و برادر رشیدی را که هیبتش زبانزد همه بود، در این مسیر قربانی کنی!
راستی، این دو داغ سنگین را چگونه هم‌زمان تحمل کردی؟
وقتی بین دو قبر نشستی، چطور توانستی به رشیدانت بی‌توجه باشی و با تمام وجود، روضه حضرت ابوالفضل (ع) بخوانی و اشک بریزی؟ به‌راستی، عجب صبری داشتی، ام‌علا!
زمانی که دیگران با دل‌شکسته برای تسلیت فرزندت می‌آمدند، تو، همانند کوهی استوار، ایستاده بودی و با صلابت می‌گفتی: «تمام فرزندانم فدای امام حسین (ع).»
شجاعت بی‌نهایتت ستودنی است؛ آن زمان که در زندان، آن شرطه، عکس صدام را به دیوار میخکوب کرد و تو با قاطعیت، عکس را چنان برداشتی که میخ پرتاب شد و نشان دادی این تصویر، جایی در این دیوار ندارد.
صبوری، صبوری را از تو یاد گرفت، در آن صبح عید فطری که قصد داشتی رخت عزا از تن درآوری، اما با شنیدن خبر شهادت چهارمین فرزندت، لباس عزایت ماندگار شد.
امتحان صبرت را آن‌جا خوب پس دادی که وقتی ابوعلاء گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.» دستی به صورتت کشیدی و میان هق‌هق گریه‌هایت گفتی: «من کجا، ام‌البنین کجا، ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام پسرانش را تقدیم کرد، اما من هنوز چند فرزند دیگر دارم!»
تو، با یاد مصائب اهل‌بیت (ع)، تمام سختی‌هایت را به شیرینی تبدیل کردی.
به قول مادربزرگ ام‌عماد: «صبر تلخ است، ولی میوه‌اش شیرین.»
راست می‌گفت؛ تو در برابر همه سختی‌ها صبر کردی و شکرگزار بودی. حالا، شیرینی‌اش را می‌چشی.
خوش به حالت! حالا در جوار بی‌بی حضرت معصومه (س) آرام گرفته‌ای، جایی که نسیم حرمش، بوی صبر و شجاعتت را به آسمان می‌برد. بهشت زیر قدم‌های زنی چون تو، کمترین پاداشی است که خداوند می‌تواند عطا کند.
📚#ام_علاء
✍🏼سمیه خردمند 
انتشارات شهید کاظمی
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.