یادداشت ن/ لط؋ـے
1403/6/23
2.6
2
غفار زادگان استاد ساخت فضاست خصوصا که این فضا یخ و مرده باشد. "شب ایوب" هم مستثنی نیست؛ البته که کفهی روایت در آن سنگینتر از نشان دادن است و سراسرقصه را مونولوگهای ایوب در برگرفته اما زبان پخته و روانش به نقایص میچربد. شب ایوب ضد جنگ است و تا اینجای کار بهبه و بارکالله دارد؛ زیرا جنگ هرجای دنیا که باشد منفور و محکوم است جنگ زشت است و کریه جنگ بوی تند باروت دارد و جنگ تماما درد است دردی که باید میدانش را نوشت تا کسی آن را با خانه خاله عوضی نگیرد غفارزادگان درد را در "شب ایوب" روایت کرده درد در جنگی نوشته که شبیه همه جنگهای عالم در طول تاریخ است! ایوب را ببری ویتنام، روسیه یا آمریکا قصهاش همین است چون "شب ایوب" دو دوتایش چهارتاست؛ حال آنکه در دفاع ایران دو دو تا چهارتا نبود و سوا از تمام جنگهای جهان عناصری داشت تا جان روان کند در رگ و پی خاکریز؛ کجای عالم بچه دست توی شناسنامه میبرد و پیرمرد قاچاقی خودش را به میدان میرساند یا تازه عروس شرط بلهدادن را رزمندگی شویش قرار میدهد؟! لابد چیزی این وسط هست که معادلات را عوض میکرده چیزی جدا از همه نبردهای جهان عنصری که تلطیف میکرده فضا را پاگردی که بین پله استراحت میداده به خستهپا دمی که شناگر سرش را از آب بیرون میآورده و نفس تو میداده اتمسفری جادویی، که جان میداده برای فدا شدن و رسیدن و بازگشتن به نور دوست می داشتم رنگ و عطر و شمایلی از این اتمسفر، پاگرد، دم، عنصر یا هرچیزی که بشود اسمش را گذاشت، بین سطور "شب ایوب" پیدا کنم :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.