یادداشت somayyeh nasrollahzadeh

                ‎توصیف موقعیت✅
‎شخصیت پردازی✅
‎پرداخت موقعیت های اوج ✅
‎خلاقیت در پرداخت شخصیت ها✅
‎عفت و پاکدامنی❌
‎آشنایی با فضای جغرافیایی داستان✅
‎مشخص بودن گوینده جملات مکالمه✔️
‎درگیر کردن عواطف و کشش داشتن✅
‎تعلیق و کشش توأم✔️
‎بجا بودن رویدادها و درازگویی نکردن✅
‎شروع و پایان جذاب فصول✅
‎مفاهیم زمینه ای مستتر✅

‎موقعیت ها رو خوب توصیف کرد آدم گیج نمیشد که الان چی شد؟ قضیه چیه؟ با اینکه سیستم بانکداری و املاک و خیلی چیزاش متفاوت با ماست اما آدم گیج نمیشد

‎شخصیت پردازیش خوب بود مخصوصا که بصورت ویژه هر شخصیت رو معرفی کرده با اینکه ارتباط بین شخصیت ها زیاد در هم تنیده و با حزئیات بیان نشده اما چون زاویه دید دانای کل هست به راحتی به هر شخصیتی پرداخته

‎موقعیت های اوج جالب بود فواصل اوج ها متناسب بود یه فصل پر از حادثه یه فصل خمیازه آور نبود

‎توی شخصیت پردازی ها خلاقیت داشت 
‎همه دکتر مهندس مغرور جذاب نبودن

‎شاید زمینه جامعه غربی و جامعه انگلیسی الان اینجوری شده اما ازدواج نمیکنن بچه دارن بچه های بی پدر و نامشروع خیلی زیادن و این برای من مسلمون ایرانی زننده ‌‌ست

‎درباره محله های انگلیس و لهجه ها و آب و هوا صحبت میکنه و میپردازه بهش باعث میشه از نظر جغرافیایی یه چیزایی دستگیر آدم بشه آدم وارد فضای جغرافیایی داستان بشه

‎توی مکالمات مشخص بود کی چه جمله ای گفته، شاید به نظر برسه این توی آثار ترجمه مهمه اما توی آثار تالیفی هم دیده میشه گوینده مکالمه مشخص نیست گاهی مجبوریم چندین خط و حتی یکی دو صفحه بریم عقب دونه دونه ببینیم کی چی گفت این کتاب مشخص بود گوینده هاش

‎عاطفه والد فرزند، پدربزرگ نوه، دوست، معشوق و ... نقش های مختلف رو توی خودش داشت و این کمک میکنه قشر های مختلف رو با خودش همراه کنه، صحنه های عاطفی با دوز ملایم داشت، آه و ناله های دراماتیک عاشقانه نداشت، اما آدم رو درگیر خودش میکنه
‎یه جاهایی تعلیق داره آدم تو حالتی از بلاتکلیفی و اضطراب سپری میکنه نمیدونی چی میشه و کورسویی بهت نشون میده تا دنبالش کنی به نقطه امن برسی تا تعلیق بعدی یه استراحت بهت میده باز شروع میشه موج سینوسی خوبی از تعلیق و آرامش داشت

‎یه جاهایی تعلیق داره آدم تو حالتی از بلاتکلیفی و اضطراب سپری میکنه نمیدونی چی میشه و کورسویی بهت نشون میده تا دنبالش کنی به نقطه امن برسی تا تعلیق بعدی یه استراحت بهت میده باز شروع میشه موج سینوسی خوبی از تعلیق و آرامش داشت

‎رویدادها سر جاشون بودن، جمع بشن، حمایت بگیرن، تنها بشن، و هیچ جایی تقریبا نبود که بگم اه بسه دیگه، خب بگذریم، همه اتفاقا سر و ته داشت و به یه جایی وصل میشد 
‎هیچی رو الکی نیاورده بود وسط

‎روند داستان این بود که اول هر فصل دستور تهیه باشه و با طنز متعادلی نوشته شده بود خود دستور تهیه ها جالب بود، آدم رو به کیک پزی مشتاق میکنه حتی، پایان فصل تا آغاز فصل جدید یهو همه چی عوض نمیشه آدم احساس گم شدن داشته باشه، بصورت ملایمی مبحث قبلی جمع میشه و بعدی شروع میشه بدون اینکه شیرازه کار در بره


‎و مفاهیم زمینه ای، از اول داستان پدربزرگ داره فراموشی میگیره، و توی خانه سالمندانه، کاملا با شیبی ملایم داره میمیره، آدم خیالش راحت میشه که کارش رو انجام داد، مرگ بعنوان بخشی از رویدادهاست، یه واقعه دراماتیک هیجانی نیست، آدم رو به گریه و غم نمیندازه، هیجانات رو به غلیان نمیاره.
        
(0/1000)

نظرات

چرا عفت و پاکدامنی رو زدی نداره؟ یادم نمیاد صحنه بدی داشته باشه... داشت؟
1
بخاطر بچه های بی هویت! عفت و پاکدامنی منظورم صحنه داشتن و نداشتن نیست، منظورم بچه های با پدر نامعلومه! و تولید بچه بدون ازدواج.