یادداشت آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

4 روز پیش

        «سرگذست ندیمه»
حس غالبی که در مطالعه ی این کتاب عجیب داشتم، احساس تعجب بود. آیا امکان داره انسانی در دنیا با این حجم بزرگ از خلاقیت برای خلق این موضوع عجیب وجود داشته باشه؟ جواب بله است، مارگارت آتوود. زنی بی نهایت خلاق، ریزبین، عاشق جزییات.
من تحت تاثیر خلاقیت نویسنده این کتاب رو مطالعه کردم. شاید موضوع آن قدر کدر و غمناک بود که منو تحت تاثیر هاله ای از بهت و غم فرو ببره. اما شگفتی که از مهارت و پردازش اتوود در خلق این موضوع داشتم باعث شد که ترغیب بشم به مطالعه ی بیشتر. تا بدونم بعد و بعدتر و بعدترها چه ‌خواهد شد
موضوع کتاب یک ایده بکر و پرداخته نشده بود. یا حداقل من کتابی رو در این مورد نخونده بودم. اما، اما در این کتاب زندگی کردم. من و همــــه ی زنان ایرانی!
ما در این کتاب زاده شدیم. رشد کردیم. قد کشیدیم و تن دادیم.
و بعد ترسیدم. از این تعجبی که سرتاسر کتاب داشتم ترسیدم. ما هر روز داریم در این تحقیر، در این محدودیت به آسانی زندگی می کنیم! بی اون که بدونیم ما هم در گیلیادیم. ما هم در لباس های سرخ هر روز به خرید می ریم. با احتیاط حرف می زنیم. مطیعانه تن می دیم بی اون که هیـــچ اعتراضی داشته باشیم. ما بی اختیاریم.
در طی روند مطالعه بارها و بارها سرچ کردم. در مورد نویسنده، کتاب، سریال، عکس ها.
و مدام این تیتر تکرار می شد، سریال ضد ایرانی، کتاب ضد ایرانی، تا کتاب ممنوع نشده آن را مطالعه نمایید!
هیچ کدام ازین تیترها رو دنبال نکردم. دوست نداشتم ذهنیت من از این کتاب با سیاست آلوده بشه. من برداشت خودم رو داشتم. به عنوان یک زن، به عنوان زنی که محدود شده در این دوران و ادعای دفاع از حقوق زنان رو داره.
من غصه خوردم با این کتاب. با مونولوگ گویی های اول شخص و دیالوگ های بسیار محدود و محتاطانه.
من درد کشیدم.
شاید اگر به میل خودم بود بارها و بارها‌ کتاب رو با روند یکنواخت و ساکنی که داشت رها می کردم. اما من تحت تاثیر این پیمانی که بستم و البته هیچ اجباری در کار نبود، خودم رو به‌ خوندن عادت دادم. نذاشتم گنجشک فَرٓار ذهنم باز هم پر بکشه از این شاخه به اون شاخه. و در نهایت....
آموختم!
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.