یادداشت محتشم

 محتشم

1401/02/16

                دور دنیا در هشتاد روز کتابی پر از اتقاق و ماجراهای هیجان انگیز است . داستان ، درباره ی مردی ثروتمند و وقت شناس ، به اسم فیلیس فاگ بود . فردی که جز عضو بودنش در کلوپ ریفورم ، کسی اطلاعات دیگری از او نداشت ؛ به همین خاطر مردم کنجکاوِ دانستن زندگی و گذشته او بودند . اما یک روز با دوستان خود در کلوپ شرط بست که می تواند دور دنیا را در 80 روز طی کند . هیچ کس حرفش را باور نکرد ، اما او توانست ، ولی با هزاران سختی ... . 
همان طور که در قبل هم گفتم ، کتاب پر از اتفاقات جذاب و هیجان انگیز بود . داستان به گونه ای نوشته شده بود که نمی توانستی لحظه ای به خودت اجازه ی زمین گذاشتن کتاب را بدهی . سفر کردن به دور دنیا آن هم در 80 روز ، به خودی خود شگفت انگیز است ؛ ولی وقتی در این راه پلیس ها و کاراگاه ها فاگ را به خاطر اینکه فکر می کردند دزد بانک لندن است ، تعقیب می کردند و مدام در پی دستگیریش بودند ؛ شوق خواننده را برای دانستن ادامه ی ماجرا  بیشتر می کرد .
 از داستان ِ به این خوبی ، شخصیت پردازی های درستی هم انتظار می رفت ، که متاسفانه نویسنده چنین چیزی را برای خوانندگان به ارمغان نیاورده بود . من به شخصه وقتی کتاب را می خواندم ، تصویری از شخصیت های داستان ، مخصوصا فاگ که شخصیت اصلی هم بود ؛ در ذهنم شکل نمی گرفت و می توان گفت که نویسنده در شخصیت پردازی ها ضعیف عمل کرده بود ؛ البته که فقط در تصویر سازی ذهنی برای مخاطب ، وگرنه از نظر خصوصیات اخلاقی ، توصیفات خیلی خوب و کاملی درباره ی شخصیت ها داده شده بود . 
نکته ای هم که به نظرم نه از ایرادات کتاب است و نه از نکات مثبت ؛ این است که ، کتاب با سرعت زیادی پیش می رفت ، اما صفحات هم کم نبود. ولی با توجه به برنامه ریزی های آقای فاگ برای تمام شدن سفر در 80 روز ، و اینکه تقریبا داستان تخیلی بود چنین چیزی از معایب کتاب محسوب نمی شود . اما برای کسی مثل من که علاقه بیشتری به داستان های نزدیک به واقعیت دارد ، این میزان از سرعت و سهولت در رسیدن به مقصد ، شاید خوشایند نباشد . 
با همه این ها همین که با جزییات کسل کننده ، خواننده را خسته از مطالعه نمی کرد ، کافی بود . اگر بخواهم جزیی تر نظر بدهم ، شروع کتاب خوب بود ؛ زیرا ، توصیفات مناسبی برای شروع و آشنایی با شخصیت ها و فضای داستان داده شده بود . 
بخش میانی کتاب هم ، اتفاقات هیجان انگیز و جالب داستان رخ می داد . اما مهم ترین بخش ، یعنی پایان داستان هم ، خیلی عالی بود ، چون نتیجه ای که قطعا همه انتظارش را می کشیدند ؛ رخ داد . بعد از آن همه اتفاق عجیب در طول کتاب کمی نگران بودم که نکند فاگ در زمان معین به مقصد نرسد . ولی پایانی خوش برای این داستان جذاب رقم خورد . و در آخر هم جمله ی جالبی که در کتاب بود و توجه من را جلب کرد: چیزی که یک انسان می تواند تصور کند را انسان های دیگر به واقعیت بدل می کنند .
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.