یادداشت پرستو خلیلی

                امتیاز صفر.
خیلی کتاب بدی بود
دیالوگ ها ضعیف. داستان ضعیف

از سیامک گلشیری این انتظار رو نداشتم. معمولا کتاباش نثر خوب و داستان خوبی دارن. ولی این کتاب واقعا افتضاح و پوچ بود. واقعا ناامید شدم.

داستان درباره ی فروغ، زنی کهن سال و بیمار.
فروغ قراری با کسی توی شمال میذاره ولی وقتی میرسه شمال مریض میشه و نمیدونم چرا حافظش رو از دست میده.
همه ی بچهاش میان شمال. تا ببینن چرا فروغ اینجوری شده.
راوی داستان یکی از داماد های فروغِ که همه ازش به عنوان سنگ صبور استفاده میکنن و هرچی حرف تو دلشون هست رو بهش میگن. الا زنش:| انقدر زنش توی ماجرا کم رنگ بود که من اسم طرف رو یادم میرفت.

حالا چرا فروغ اومده شمال؟ یه خاطره ی قدیمی بعد از مرگ شوهرش سرباز کرده بود. میاد به هوای اون خاطره شمال ول مریض میشه و هیچی عوض نمیشه بلکه بدتر هم میشه. عجیب این بود که بچه های فروغ جووووری بااین موضوع بد برخورد میکنن که انگار اگه فروغ کسی رو میکشت بهتر بود.

کتاب رو نخونید، نخونید، نخونید.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.