یادداشت

پانصد صندلی خالی: روزنوشت های زنی در محاصره سه ساله الفوعه
        می‌دانستم که وزن دنیا بر شانۀ آدم‌ها یکسان سنگینی نمی‌کند، اما از زاویۀ دید یک زنِ مستأصل در میانۀ جنگ به آن نگاه نکرده بودم. انگار که فقط غر می‌زدم.
هیچ تعریفی شأن کتاب را بیان نخواهد کرد. فقط همان عبارت روی جلد کافیست؛ روزنوشت‌های زنی در محاصرۀ سه‌سالۀ الفوعه.
سه‌سال محاصره، سه‌سال بمباران خانه‌ها. اگر سقفی فروبریزد، فقط خانه ویران می‌شود؟ ترس و خشم و نفرت از کروموزوم‌ها به نسل بعد نخواهد رسید؟
دیدم که در یادداشت‌های قبلی غالبا برشی از کتاب را گذاشته بودند، همین است. غیر از آن کلمات، هرچه بگوییم به راه بادیه رفته‌ایم.
      

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.