یادداشت حسن حبیبی

                "اکبر در حالی که آب دهانش را قورت میداد و تکه نانی را که با خودش آورده بود به نیش میکشید، از من میپرسید:
_راستی کی بزرگ میشیم؟
میگفتم:
_آدم باید چیز زیاد بخوره تا بزرگ بشه.
با نا امیدی میگفت:
_پس ما هیچوقت بزرگ نمیشیم. ای داد و بیداد!"

آبشوران، روایتی از درد و رنج و سختی مردمانی درگیر خرافات.
از تک تک جملات کتاب غم احساس میشد. 
جوری که تا اواسط کتاب از شدت غمی که بهم وارد شده بود دیگه نمیتونستم ادامه بدم. وقایع کاملا محسوس بودن. صداقت از گفتار نویسنده میبارید. 
چقدر معصومیت بچه ها برام شیرین و در عین حال دردآور بود.. یه جاهایی واقعا بغضم ترکید..!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.