یادداشت علیرضا رنجی

                کتاب خاطره خبرنگار انگلیسی، آرتور کوستلر، از حدود ۴ ماهی است که به زندان سیاسی اسپانیا که درگیر جنگ داخلی است افتاده

  
نمی‌دونم از کجا شروع کنم
اول که کتاب رو شروع کردم تا صفحه ۳۰ که رسیدم میخواستم بزارمش کنار
پر از اسم  مکان و افراد مختلف و دریغ از  یک اتفاق جالب

ولی به نویسنده اجازه بدهید کارش را بکند!

وقتی به زندان می‌افتد هر صفحه ماجرای خود را دارد 
تمام احساساتش را بیان می‌کند و شما با او همزادپنداری می‌کنید
گاهی کتاب را کنار می‌گذارید و در فکر فرو می‌روید که وای!!

متوجه میشوید حتی کوچکترین چیزی که در زندگی به آن توجهی  ندارید در زندان حکم بزرگترین نعمت را دارد 
یک کتاب با زبان دیگر می‌تواند حالتان را برای چند روز خوب کند 

یک صدای کوچک میتواند نوای ناقوس مرگ باشد
هوای تازه باعث شود سرتان گیج رود 
دوستی که صبح با او گرم صحبت از  آزادی بودید ، شب گلوله های سربی درون بدنش است 


باید خودتان بخوانید تا بدانید چه بر سر او آمده
هر چه بگویم ارزش کتاب را پایین آوردم 

بخوانید و لذت ببرید 







        
(0/1000)

نظرات

اسب

1402/09/16

آرتور کوستلر رمان «ظلمت در نیمروز» رو هم طبق همین شهادتنامه نوشته و آن هم خواندنی است.
ولی واقعیتی که در این کتاب توی صورتت می‌کوبه اعجاب‌انگیزه.
1
کاملا موافقم
القای حس بی نظیری داشت 👌