یادداشت Elias

Elias

Elias

1403/10/24

        نام کتاب: انیس 
نویسنده: لی باردوگو 
مترجم: امیر کسرا آرمان 
ژانر: فانتزی تاریخی 
تعداد صفحات: ۵۱۲

خلاصه داستان: کتاب روایت زندگی دختر خدمتکاری به اسم لوسیاست که قدرت جادویی داره. 
پس از اتفاقی لوسیا که دختری یهودی در ظاهر فردی با دین مسیحیته، توسط معشوق خاله خودش به مسابقه‌ایی از سمت یکی از نزدیکان شاه کشیده میشه تا کسانی که قدرت معجزه‌ایی از سمت خدا بهشون داده شده وارد دربار بشن. این درحالیه که لوسیا کافر یهودی و جادوگره و... 

بررسی: 
انیس اخرین کار منتشر شده از لی باردوگو که به گفته خودش از بخشی از شجره نامه خانوادگیش برای نوشتنش الهام گرفته و با جادو فانتزی قاطیش کرده. داستان با روایت سوم شخص از دید شخصیت فرعی شروع میشه و پیش میره. ( این انگار یه حالتی داشت که از خود لوسیا داستان رو شروع نکرد انگار از اول میخواست بگه که این مهم نبوده برای کسی) 
خودِ پلات کتاب انیس چیز جدیدی نیست، ما این داستان مسابقه و دختری که باید نبرد کنه و عاشق میشه و غیره رو تو کلی کتاب دیگه هم دیدیم. بخوام اسم ببرم جلد اول مجموعه سریر شیشه‌ایی، افعی و بالهای شب، بخشی که رییل داشت تو کتاب خشم زاد و حتی تو علمی تخیلی. 
علمی تخیلی رو کنار بذاریم کتاب انیس از همه‌ی کتاب فانتزی با این داستان قوی تر بود نه به خاطر داستان بلکه بخاطر بخش اصلی و مهم داستان، بخش تاریخی کتاب. 
قرن شانزدهم میلادی داخل کشور  اسپانیا و قدرت تسلط کلیسا روی حاکمیت و مردم. 
لی باردوگو با ظرافت شروع به داستان سرایی میکنه و جلو میره داستان کافری رو میگه که داره دست و پا میزنه تا ادم حسابش کنن که به واسطه دختر بودنش یا خدمتکار بودنش همه بهش تسلط نداشته باشن و ترسی از جامعه و افراد نداشته باشه مثل پولدارهایی که در ظاهر فردی معتقد به مسیحیت فقط با خود شیطان پیمان نبستن. 
نویسنده به خوبی از پس فضاسازی و تجسم اون دوره و ساختمان و زندگی اشراف و غیره برامده. خوب تونسته تو ذهن مخطابم امروز قرن شانزدهم رو جا کنه. 
اما شیخصیت پردازی کتاب جای کار داشت. 
شخصیت پردازی لوسیا خوب بود میشد فهمیدش میشد گفت تمام این نقش بازی کردن‌هایی که از بربود و پوشوندن شخصیت اصلیش از بالا دستی‌هاش برای چیه همونطور که میشد حوآلیت رو فهمید و میشد دلیل کارهاش رو دونست و همینطور زیاده خواهی ویکتور اما سانتانخل شخصیت اصلی کنار لوسیا به من توهم شخصیت پردازی میداد نمیدونم چطور بگمش، انگار لی باردوگو میخواست او کلیشه پسر سردو خشن و دَدی رو حفظ کنه و در کنارش اون رئوفت و درد سال‌هایی که تحمل کرده بود رو به خواننده بفهمونه اما نشد. با اینکه خواننده قطعا از این شخصیت لذت میبره. 
دین و جادو اساس کتاب انیس که اگر یکیشون نبود داستان شکل نمیگرفت، جادو کفر امیزی که به شکل معجزه میخواستن باورش کنن و دینی که هیچگاه با سیاست یک راه نمیشه وگرنه فاجعه برای اهالی به پیش میاد. مردمان دینی کلیسا که شیطان رو بد میدونن اما خودشون میتونن از شیطان بدتر باشن. 
این کتاب سراسر کنابه بود به مسیحیت اون دوران کنایه به حکومت و ادم‌های با خدای اون دوران و میشه گفت لی باردوگو کارشو خیلی قشنگ انجام داد. 
« این نمایش پرهیزکارانه، این مراسم زدایش گناه را با اسپانیایی که خودش میشناخت منطبق کند، حتی با عمری خانه نشینی و بی‌خبری در این کره‌ی خاکی، باز هم به قدر کافی مستی، فحاشی، مجامعت و فساد دیده بود که بداند زندگی کردن رسما خودش گناه بود. گناه مردم را از همه سو احاطه کرده بود، مثل موج‌های پیاپیِ رذالت.» 
کنایه‌هایی که از دیالوگ افراد و داستان و فضا و افراد رده بالای احمق به ظاهر قاضی که به شیطان فرد با خدا میگفتن و مرگ‌ها به بیرون ریخته میشد. 
رمنس داستان به اندازه بود نحوه شکل گیری رمنس و مسیری که تا اخر طی کرد خوب بود اما همچنان کلیشه بود. ( منظورم همون داستانهای بالاست یعنی میدونستیم این اتفاق میوفته و میدونستیم که چه خبره) 
پایان کتاب، اگر دوصفحه اخر نبود به نظر من منقی تر بود و حس واقعیت بیشتری به خواننده القا میکرد ولی خب بدم نبود دیگه به هرحال کتاب فانتزیه.
در کل کتاب انیس روایت ادم‌های بی‌گناهه، گناهکاره 
ادم‌هایی که گیر انسان‌های گناهکار در ظاهر بی‌گناه افتادن.
      
20

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.