یادداشت کتاب خوب
1403/2/10
زنان غیرتمند و عفیف غرب کشور در استانهای کرمانشاه، ایلام، کردستان و آذربایجان غربی از خاطرات خود طی دوران دفاع مقدس در این کتاب با ما حرف می¬زنند؛ مقاومتها و فعالیتهای بیدریغ این شیرزنان در مراکز پشتیبانی جبهه و هنگام بمبارانهای شهری صحنه¬های بدیعی را در ذهن و چشم مخاطبین کتاب خلق می-کند و هزاران افسوس که قاب سینما و تلویزیون از تصاویر این فداکاری¬ها، پاکی¬ها و تلاشهای تعجببرانگیز خالی است... . یک قاب از این کتاب را باهم ببینیم: «دو برایَه که مسئول آوردن آرد و بردن نانها بودند، بعد از اینکه نانها آماده میشد، با وانت میآمدند نانها را میبردند تا بفرستند جبهه. یکیشان که قدبلندتر بود، میرفت بالای وانت تا نانهایی را که نفر بعدی از پایین میدهد بالا، پشت وانت بگذاردشان روی هم و مرتب بچیندشان. از اینکه تعداد نانها زیاد است، تعجب میکردند. _ خوشک شرافت، ما یک گونی آرد دادیم بهت؛ اما شما بهقدری نان پختی که از قد من هم زده بالا! من هم میخندیدم. _ فقط از آن آردهایی که آوردین نیست؛ از آرد خودمان هم قاتیاش کردم.»
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.