بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سودآد

سودآد

1403/01/16

کفش ها را
                کفش ها را پا میکنی.گره اول را محکم می زنی. گره دوم را محکم تر از گره اول.گره آخر را طوری میزنی که به شک‌ می افتی، اصلا دیگر می توانی بازش کنی یا نه؟!.مسیر پر پیچ و خم است. باید از جاده صعب العبوری بگذری.اگر وسط جاده،وقتی بین دو صخره آویزان، بین زمین و آسمان ماندی؛ یکی از کفش ها باز شود چه؟به این نتیجه می رسی کار درست همین است.  حتی باید محکم تر گره می زدی.
کوله را بر می داری. سنگین است. یک بار چک کردی. همه ی چیز هایی است که به آن نیاز داری. از همان اول راه، جای بند کوله ها درد می کند.چند قدم که می روی حس می کنی پاهایت توی کفش زندانی شدند. نوک انگشت هایت را چند بار جمع می کنی شاید کمی جا باز شود. فایده ای ندارد. حالا نبض های پی در پی انگشت ها را به وضوح حس می کنی. به صخره می رسی. صدایی در گوشت می پیچد•فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ• لابد توهم زده ای! بند محکم کفش ها نگذاشته خون به مغزت برسد. اینجا که •طُویٰ• نیست. تو هم موسی نیستی.چند متر عقب تر می روی، خیز بر می داری.می پری !.همان شد که از اول فکر می کردی. حالا بین زمین و آسمان مانده ای.می خواهی به کنج سنگ بزرگی که می بینی پناه ببری. بند کفش ها گیر کرده.از پاهایت هم در نمی آید. زیادی محکم گره زده ای. سنگینی کوله هم تو را به پایین می کشد. یاد آلدو میفتی به بندهایی که او را هم گیر انداخت میافتی. بند حلقه ای که او را به واندا وصل کرده بود. به بند کفش ساندرو که او و آنا را به پدر وصل می کرد. به بندی نامرئی که آلدو را به لیدیا وصل کرده بود .لابد کسی که بند ها را گره زده بود خیلی محکم بسته بود.آنقدر محکم که آدم را خفه می کرد.باید کسی پیدا می شد. از آن اول از سر،بعضی جاها بندها را محکم تر گره می زد. بعضی از بندها را پاره می‌کرد تا آلدو هم مثل تو این طور بین آسمان و زمین معلق نماند.
قرار بود همه مان آزاد باشیم آزاد و رها اما حالا گره های بینمان زیاد شده. هر کسی جایی گیر کرده .هر کاری می‌کنیم این گره های کور باز نمی شود. حق با خدای موسی بود از همان اول بایدبه•فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ•ش گوش می دادیم.این بند ها،این کفش ها،این عشق ها،این وابستگی ها همه دست و پای آدم را می گیرند

        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.