یادداشت فاطمه لیالی
«جز از کل» را که خواندم یک تحسین همراه با دلسوزی برای استیو تولتز در درونم شکل گرفت. «بیچاره نویسنده چطور میخواهد این عالی بودن را ادامه دهد؟». نویسنده اما با تلاشش در «ریگ روان» ثابت کرد شاید به اندازه قبل عالی نباشد، اما بیچاره و قابل دلسوزی نیست. «هرچه بادا باد» به گرد پای «جز از کل» نمیرسد و شاید از «ریگ روان» هم عقبتر باشد، اما قطعا ارزش خواندن دارد. شروعش که میکنی، نه پرگوییهای راوی و ذهن عجیب و غریبش، نه دیالوگهای بعضا ثقیل شخصیتها، نه منطقهای خودساخته و گاها متناقض نویسنده در روایت، نمیتواند جلوی پیشرویات را بگیرد، چون استیو تولتز بلد است زیرکانه تو را وارد دنیای شخصیتش کند و وارد دنیایش که بشوی، هرچیزی را میپذیری. اصلا برای خواندن «هرچه بادا باد»، چه محرکی قویتر از اینکه راوی مرده است و از دنیای خودساختهی بعد از مرگش میگوید؟ قلم استیو تولتر یک جنون و جسارت دلنشین دارد و چقدر خوب که پیمان خاکسار از پس ظرافت این قلم برمیآید. دمش گرم.
41
(0/1000)
نظرات
سلام. کاملا سلیقهایه و بستگی داره از کتاب چه انتظاری داشته باشید. مثلا من اگر کتاب دنیا و نگاه جدیدی رو بهم نشون بده دوستش دارم. «جز از کل» برام همینطور بود و در کنارش نثر عالی و خلاقانه و تشبیهات بدیعش در ذهنم مونده. «غرور و تعصب» و «بینوایان» رو نخوندم متاسفانه و نمیتونم نظر بدم. اما در کل پسندیدن/ نپسندیدن کتاب و تعاریف افراد ازش کاملا سلیقهای و منحصر به فرد خواننده هست.
0
علی قاسمی 🇵🇸
1403/01/08
2