یادداشت

آرام جان
        ﷽
دیشب که آرام جان را می‌خواندم،قسمت‌های پایانی کتاب آنچنان غمی داشت که تصور قرارگرفتن در آن لحظات هم سخت و جانفرسا بود...
محمدحسین حدادیان،قسمت‌ش نبود که در سوریه شهید شود او باید می‌ماند و جلوی اشقیای‌ زمان و‌ مثل علی اکبر حسین(ع) در کوچه‌های تهران،اربا اربا می‌شد،قطعا نام‌ش شنیده‌اید،روزی که در گلستان هفتم به خونش غلتید، می‌توانید در آرام جان داستان زندگی‌اش را به روایت مادرش بخوانید که هیچکس بهتر از مادر نمی‌تواند فرزند را معرفی کند.
 روایت از زبان مادر شهید است،مادر از روزهای کودکی خودش گفته تا زمان شهادت پسرش،نویسنده روایت ها را دقیق و پشت سر هم در کتاب چیده تا مخاطب بتواند با همه زوایای زندگی مادر و پسرش آشنا شود،کتاب‌سانسور ندارد،شهید را تافته جدا بافته نشان نداده و می‌شود در یک ساعت خواندش.
      

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.