یادداشت
1403/10/3
«وقتی قلبت میشکند حس میکنی قرار است بمیری اما زندگی ادامه دارد هر روز بعد از روز مزخرف قبل » «این کلمات باید غمانگیزترین کلمات در تاریخ عشق باشند ، من واقعا سخت تلاش کردم تا تو را دوست داشته باشم» «نمیشود با کسی که فراموشت کرده آشتی کنی چون در ادامه زندگی هم همیشه نگرانی که همان کاری را که قبلا با تو کرده باز هم انجام دهد . همیشه میدانی که او بدون تو کاملا راحت است . اما تو هیچوقت بدون او راحت نخواهی بود. » «+ چه احساسی داری ؟ - انگار همین الان تمام اعضای بدنم رو در آوردن ولی هنوز زندهم» «ما کتابهایی هستیم که میخوانیم و چیزهایی هستیم که دوست داریم» «روح ما در چیزهایی که پشت سرمان جا میگذاریم پنهان میشود» «گذشته با من است حال اینجاست و آینده ناشناخته و قابل تغییر است . لحظههای ما برای تصور کردن ، قبل از ما پراکنده شدهاند . پر از نور ، خورشید ، آبی تیره و تاریکی.» شاید اگر همون موقعه که خریده بودمش میخوندمش عاشقش میشدم ولی دیر رفتم سراغش و برام معمولی بود .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.