یادداشت یگانه

یگانه

1403/01/19

                
دلم میخواست و پتانسیل داستان این رو داشت که بهتر و بهتر باشه، اما حس میکنم نویسنده از یک جایی به بعد از خیال پردازی خسته شد. 
نویسنده میومد تو رو وارد دنیای آلیس در سرزمین عجایب میکرد (وقتی میگم آلیس در سرزمین عجایب، کاملا منظورم همین شخصیت هستش نه کسی یا چیزی شبیه اون) تمام شخصیت های تقریبا آشنای آلیس توی این کتاب بودن، دنیاهای آشنا...
اما این وسط همه چیز رو یهو خراب می‌کنه.
من دلم برای کراکتراها نسوخت، برای مرگ هیچکدوم گریه نکردم 
من دلم میخواست با اینکه مثل کتاب «سم هستم، بفرمایید» میدونستم یکی قراره نیست و نابود بشه
با اینکه اسم کتاب بهم می‌گفت یکی قراره در آخر خیلی خوشحال نباشه 
بازم ناراحت بشم، بازم برای از بین رفتن شخصیت ها گریه کنم، بازم غصه بخورم و یه چرا همیشه تو ذهنم بمونه اما، این کتاب توقع من رو برآورده نکرد.
این کتاب اگر برای نوجوانان هم نوشته شده بود باز هم جالب نبود، باز هم سرد بود 
بازم حسی نمی‌داد
نه حس عشقی توش بود، نه حس انتقامی، نه خشمی و نه حتی غمی 
کتاب یه روند ساده و قابل پیش بینی رو از سر گرفت و رفت جلو و تنها چیزی که باعث میشد تو ادامه بدی، کنجکاوی خودت بود و نه خود کتاب


        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.