یادداشت همشهری جوان
1401/3/23
3.7
10
از تنهایی به تنهایی «و او دید که از شهری میگذرند یعنی نه از خود آن، که از نزدیکیاش و با فاصلهای که نتوان کوچهها و خیابانها را از هم تشخیص داد و فقط نورها را دید؛ یکپارچه و سوسو زن. اراک بود یا بروجرد؟ شاید هم دورود؟ چه اهمیتی داشت؟ بعد ناگهان چراغهای تمام شهر خاموش شد و تازه آن موقع بود که فهمید چه خبر است و با خود گفت: «ای کاش یه راست بیان سراغ ما. بیان و قطارو بمبارون کنن. اونوقت دیگه همه چیز از گردن من ساقطه. مرگی میرسه، بی اون که خودم در آوردنش سهمی داشته باشم.» اینها حرفهای نادر صدیف است. سرباز وظیفهای که به خواست خودش به آخر خط میرود: «آخر خط! کاش آخر خط باشد؛ بی دردسر. خلاص و رهایی. از تنهایی به تنهایی. از تنهایی این جهان به تنهایی سیاه خاک. در هر صورت تنهایی؛ با این تفاوت که آنجا دیگر مجبور نبودی مثل شبحی سرگردان این طرف و آن طرف بروی و سنگینی خود را بر خود احساس کنی.» صدیف میخواهد از شر خودش خلاص شود، از فکر و خیالهایش، از خیال خواهرش نیلوفر. به همین خاطر به جایی سفر میکند که بازگشتی نداشته باشد، اما آن جا هم این خاطرهها امانش نمیدهند و باز هم کسی پیدا میشود که نیلوفر را به خاطر بیاورد... رمان «پل معلق» بیشک یکی از تاثیرگذارترین و ماندگارترین کارهای مربوط به دفاع مقدس است. شیوه بیان و قصه این رمان به قدری قدرتمند بود که در سال 83، جایزه «قلم زرین» را نصیب نویسندهاش، محمدرضا بایرامی کرد و در همان سال هم به عنوان کتاب سال دفاع مقدس و کتاب برگزیده جشنواره ادب و پایداری انتخاب شد. هفتهنامهی همشهری جوان، شمارهی 20، 7 خرداد 1384.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.