یادداشت زهرا

زهرا

1401/06/04

                (( یا چطور می شود میزان درد و رنج جسمی یا روحی را اندازه گرفت؟ یا به چه کیفیتی می توان فعالیت غدد اشکی انسان را برآورد کرد؟ چه کسی دانه های اشکمان را، وقتی نصفه شب ها گریه می کنیم می تواند بشمارد؟ و بالاخره چه کسی به خنده ها و رنج های ما می اندیشد؟ بر شیطان لعنت، آیا این ها مسائلی نیستند که متفکران بایدبه آن پاسخ دهند؟ علم به چه دردمی خورد؟ و علمایی که با تهیه طرح های بسیار پرخرج موفق می شوند از کره ماه خاک یا چند سنگ بی ارزش سوغات بیاورند کارشان چه ارزشی خواهد داشت اگر نتوانند تعاریفی در خصوص اساسی ترین چیز زندگی یک انسان ارائه دهند؟))
این بخش از کتاب را نوشتم، نه چون سرنخ هایی درباره داستان یا فضای کتاب یا چیزهایی از این دست ارائه می دهد، صرفا چون بازتابی کم و بیش دقیق از حس دوست داشتنی خواندن این کتاب بود. در این کتاب، نویسنده با تمام وجود تلاش می کند پاسخی بر پرسش های بی پاسخی که در این چند خط پرسیده بیاید. کتاب زنی را به تصویر می کشد، همانگونه که از نامش پیداست. و هر بخش ازداستان که جلو می رود، پرده ای دیگر از شخصیت لایه  لایه او فرو می افتد. نه چون زنی خاص و متفاوت است، صرفا چون انسان است و مثل همه ما. این تلاش دلچسب است، گاهی ملموس تر و گاهی گنگ تر اما در نهایت تو را همراه می کند. و داستان، به علاوه شخصیت پردازی های قوی و پیچیده اش، به خودی خود نیز پر کشش و پر اتفاق است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.