یادداشت عادله سلیمی (بهارنارنج)

ابله
        [ کتاب ابله برای من زیاد جذاب نبود، چون شروع کرده بودم دوست داشتم ادامه‌اش بدم و اینکه ببینم بالاخره تهش چطور تموم میشه!
داستان زیادی کش‌دار بود و طبق رسوم کتب روسی پر بود از شخصیت‌های مختلف که هرکدوم علاوه بر اسم خودشون اسم مصغر هم داشتن و این مقداری گیج کننده بود. نمیدونم تا حالا چندتا کتاب روسی خوندین، اما من از بین چندتایی که خوندم تقریباً توی ۹۰٪شون یک نیهیلیست وجود داشته، نیهیلیستا افرادی هستن که به هیچی اعتقاد ندارن و معادل فارسیش میشه هیچ‌انگار، یعنی ارزشی برای پدیده‌های جهان و زندگی قائل نیستن. نمیدونم نویسنده‌های روس چرا انقدر به این مکتب علاقه دارن و حتما باید یکی توشون جزو این مکتب باشه و از قضا خیلی هم پرحرف باشه! باید راجع به دین نویسنده‌هاشون هم تحقیق کنم!
خلاصه این که این رمان داستان زندگی پسری بود که دچار بیماری‌ای شبیه به صرع بود و چون در اون حالت بیماری چیزی از اطرافش رو نمی‌فهمید بهش میگفتن ابله! این پسر از کودکی دچار این بیماری بود، مدتی حالش بهتر شد و در انتهای کتاب باز دچار همین حالت اما شدیدتر شد‌ قشنگ براتون اسپویلش کردما :)
از لحاظ داستانی و شخصیت‌پردازی هم بنظر من داستان خاصی نداشت و شخصیتاش هم خیلی پیش پا افتاده بودن.
درکل توصیه به خوندنش نمیکنم، مگه خیلی وقت اضافه داشته باشین. ]
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.