یادداشت مریم مهدی زاده

                ناتا داستان زندگی کنیزی است که به جهت فقر خانواده اش برای فروخته شدن در بازار برده ها، از آفریقا به عربستان آورده می شود. روزهای آمدن او مقارن است با سالهای انتهایی حضور پیامبر (ص) در مکه و هجرت ایشان به مدینه، ماجرای حضور ناتا در مدینه با رحلت پیامبر (ص) و وقایع بعد از رحلت ایشان و شهادت حضرت صدیقه (س) به پایان می رسد.
و اما چند نکته:
۱. درباره شخصیت سعد بن عباده و نقش او در وقایع صدر اسلام سخن زیاد است ولی در این کتاب، به نظرم با مجموع جملات مثبت و منفی که در توصیف سعد بن عباده می خوانی از او یک شخصیت تراز اسلام! تصویر می شود، مخصوصا با دفاع آخری که خوله در برابر مادرشوهرش از پدرش انجام داد. انگار تلاش شده بود که از بین تشکیل دهندگان اجتماع سقیفه و گردانندگان آن یکی به عنوان مقصر معرفی شود. اما جمله ای که دکتر زرگری نژاد در "ژرفا و بن مایه های سقیفه" فرموده اند، به نظر می آید منصفانه تر این شرایط را به تصویر میکشد: "گرچه با قاطعيت نمي توان داوري كرد كه اگر اجتماع سقيفه شكل نمي گرفت، ابو بكر و يارانش چگونه و با چه روشي مي خواستند بر منصب خلافت چنگ اندازند؛ اما به يقين گردهمايي سـقيفه، رونـد تـلاش مهـاجرين را براي نصب ابوبكر به جانشيني پيامبر و حذف علي بن ابي طالب تسريع كرد".
۲. روایت داستان از زبان شخصیت های مختلف برایم جذاب است ولی به شرطی که مدام رفت و برگشتی نباشد! کتاب ناتا این گونه است. یک برش را یک بار از زبان ناتا روایت می کند و همان را یک بار دیگر از زبان خوله/ گاهی کلیات وقایع در یک فصل از زبان خوله گفته می شود و جزئیات همان واقعه از زبان ناتا در فصل بعد، اگر قصد نویسنده بیان تفاوت نگاه انسان برده و آزاد به زندگی بود با توجه به ماجرای کتاب بدون تکرار وقایع هم می توانست این کار را انجام دهد. تکرار خسته کننده ای بود که لذتی در خواندنش پیدا نکردم. چه نیازی بود به این همه تکرار از یک واقعه!؟
۳. معرفی عمره بانو بعد از اسلام آوردن یکی از توصیفات شاهکار داستان است! از خود پیامبر (ص) و فاطمه (س) هم عابدتر! انگار شخصیت مسلمان شده عمره بانو را با گوشه گیری و عبادت و دور از جمع بودن او می ستاید.
۴. تقریبا پنج شش فصل یعنی از فصل ۹ تا فصل ۱۴ و ۱۵ مربوط به ازدواج و بچه دار نشدن و شدن خوله و افسردگی پس از زایمانش و وصف دوران بارداری هایش گذشت و ذکر جزئیات زایمان (چه اصراری بود به ذکر بعضی جزئیات در این مورد)!! بدون آنکه مطلب جدید یا مهمی درباره هدف اصلی رمان یعنی بیان تاریخ صدر اسلام و سالهای حضور پیامبر ص در مدینه به مخاطب ارائه دهد (شاید هم من تصورم از هدف اصلی رمان اشتباه باشد). تنها در چند خط درباره حدیبیه خبر داده شده در حد اخبار روزنامه و همین طور واقعه غدیر! تازه فرض کنید در ابتدای همان اولین فصل، ماجرای بچه دار شدن خوله در همان رویایی که هنگام بیهوشی در زایمان اولش دید، لو می رود.
۵. نورانی شدن محراب حضرت زهرا س به نظرم خوب در نیامده بود. درباره اتاقی صحبت می شود که پنجره ندارد و در گوشه ی حیاط خانه خوله است و دقیقا پشت اتاق خانه امیرالمومنین ع که حضرت زهرا (س) در آن نماز می خواند. با توجه به تصور جانمایی اتاق و خالی بودن اتاق از وسایل دست و پاگیر به نظر می رسد اتاق با نور مهتاب که از در وارد می شود برای نماز خواندن و کارهایی مثل این روشن باشد. شاید بهتر بود به نحوی فضای اتاق ترسیم می شد که برای خواننده ظلمات محض تصور شود که نور محراب عبادت فاطمه (س) آن را روشن می کند.
۶. با بیان وقایع مربوط به اسلام آوردن مردم مدینه و فضای سالهای منتهی به اسلام آوردنشان هم چندان ارتباط برقرار نکردم. بعد از خواندن فصل مربوط به ایمان آوردن مردم مدینه این سوال در ذهنم شکل گرفت که اگر فضا این گونه خوب بود چرا مردم مدینه این قدر دیر و بعد از گذشت ۱۰ سال از دعوت عمومی پیامبر ص تازه یادشان افتاده اسلام بیاورند!!!
۷. خیلی گل درشت وقایع مهم تاریخی آن زمان به صورت خبر روزنامه ای آن وسط بیان می شود. این وقایع در داستان حل نشده بود. انگار وقایع تاریخی را به داستان وصله کرده باشند.
۸. از رمان تاریخی توقع دارم که یک موضوع تاریخی را دستمایه نوشتن داستان قرار داده و با انتخاب اشخاص واقعی یا خلق شخصیت ها و بیان روابط بین آنها و بازسازی فضاهای مبهم یا گفته نشده در تاریخ با تخیل و متناسب با فضای آن زمان،درک بهتری از آن موضوع تاریخی برای مخاطب ایجاد کند و همزمان داستانش را هم پیش ببرد. ولی در رمان ناتا این گونه نبود. احساس کردم این رمان با هدف پرداختن به فضای جامعه ی عرب و سنت های مرسوم آنها در زمان حضور پیامبر نوشته شده با تاکید بر برده داری و تحقیر جنس زن ولی در ادامه انگار همه به حاشیه می رود و فقط خوله و نحوه فرزند دار شدن و بارداری هایش مرکز توجه می شود. بعد از اتمام ماجرای بارداری های خوله، رحلت پیامبر اتفاق می افتد و داستان با سرعتی زیاد با مرگ ناتا به پایان می رسد. احساس می کنم نویسنده ماجرای زندگی دختر سعد را وسیله ای برای روشن کردن و توضیح دادن وضع جامعه ی مدینه در آستانه هجرت و جایگاه برده در جامعه در نظر گرفته ولی در عمل بر عکس اتفاق افتاده و زندگی خوله محور توجه می شود.
۹. مخاطب سنی مورد نظر کتاب را نفهمیدم. پرداخت داستان و مباحث تاریخی مورد استفاده بسیار ساده و ابتدایی است پس شاید برای نوجوان مناسب باشد، در عین حال بی پرده گویی هایی در بعضی موارد میبینی که مناسب سن نوجوان نیست هر چند که بعضی توصیفاتش برای بزرگسال هم جالب نبود!
۱۰. تاریخ گفتن های گل درشتش خیلی تو ذوق می زند.
۱۱. ترتیب زمانی حوادث مربوط به بعد از رحلت پیامبر (ص) ظاهرا بدون توجه به اقوال مختلف بیان شده است. دکتر جباری مقاله ای در این زمینه دارند با عنوان  "تاریخ و ترتیب حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا (س)"
        
(0/1000)

نظرات

چون ۵۰۰۰ کلمه یادداشت تمام شده مجبورم ادامه اش را اینجا بنویسم. 
فصل اول و دوم کتاب که روایت گر سختی های بردگی است به نظرم خوب بود هر چند که باز هم بی پرده گویی هایی داشت که گفتنش را در جریان داستان اثرگذار ندیدم که مثلا بگویم آن توصیفی که در فصل ۱ در فلان صفحه آورده چه قدر این بخش از داستان را برایم قابل فهم کرد. در کل به این قضیه باور دارم که هر جمله ای در یک نوشته باید رسالتی داشته باشد و برای رساندن منظوری باشد وگرنه زائد است.(ممکن است خودم در نوشتن یادداشت هایم هنوز به طور کامل به این باور نتوانسته باشم عمل کنم).