بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت K.A

K.A

1401/02/15

                غرق تاریکی
تاریکی ها و سایه ها همه به دلیل نبود نور در جایی اتفاق می افتند. اما دروازه مردگان چیزی بیشتر و کمتر از نبود نور بود. انگار این بار نور بود که به دلیل وجود سایه ها پدید امده بود..
داستان از جایی شروع می شود که پدر برای تکمیل یکی از بهترین آثار هنری، چند تکه کاغذ قدیمی را به خانه می آورد. بچه ها اتفاقی و شاید از روی کنجکاوی نوشته ها را می خوانند و می فهمند که داستان زندگی یکی از جوانان دوره مظفرالدین شاه قاجار است. ماجرایی وحشتناک و عجیب که یک دانشجوی پزشکی از کودکی اش روایت می کند، عمده حجم کتاب را به خود اختصاص داده است. کودکی که ناگهان چشمانش را باز می کند و خودش را در میان افرادی ناشناس می یابد و مجبور میشود با ده ها پسر بچه دیگر در خانه ای قدیمی زندگی کند. خانه ای که در دیوار ها و شکاف هایش پر از حرف و حدیث است. ستون ها و حوضچه هایش پر از رازهای مخوف است. نیمه شب هایی دارد که نور ماه آن را به مردگان وصل می کند. اینجا دروازه مردگان است؟
فعلا فقط کلماتی مثل خوفناک یا تاریخی برای توصیف کتاب به ذهنم می رسند. خوفناک بود چون بین اجر های عمارتی در کتاب اجساد بودند و در حوضچه ای اجساد مرده که همین باعث تعفن آمیز بودن حوضچه میشد. روح هایی که به گمانم تصورشان هم تن ادم را بلرزاند. اما خب نمیشود گفت نقص بود. چرا که این ژانر کتاب بود و این بسته به علایق متفاوت است.
از جهتی برای کسانی که تاریخ را دوست ندارند کتاب اندکی حوصله سربر بود. سفر در دوران قاجار و شخصیت اصلی به نام رضا قلی و …
اولین نکته شخصیت پردازی است. رضا شخصیت اصلی داستان شخصیت پردازی خوبی داشت و خواننده او را به طور کامل میشناخت. هم ظاهرش و هم احساسات درونی اش بیان شده بود. حتی شخصیت های فرعی هم توصیف شده بودند. اگرچه شخصیت اصلی زمان حال یا همان مجید خیلی توصیف نشده بود و ما از ان اطلاعات زیادی نداشتیم. حتی اگر این نشان میداد که تمرکز نویسنده روی رضا بوده، باز بهتر بود مجید هم بیشتر توصیف شود.
مبحث بعدی که به شخصیت پردازی هم مربوط است دیالوگ هاست. اولین نکته اینکه اینکه دیالوگ ها چه در زمان حال و چه در زمان گذشته محاوره بودند و این خودش مزیت بزرگی برای کتابی با ژانر تاریخی بود! نکته دوم اینکه دیالوگ ها طبیعی بودند و این موضوع را مدیون شخصیت پردازی خوب هستیم. یعنی میتوانستیم متوجه لحن و احساسات و شخصیت ها از روی دیالوگ بشویم. یا مثلا کم کم می دانستیم یکی از شخصیت ها با لحنی طلبکارانانه صحبت می کند.
توصیفات عصر قاجاری که ما ان را فقط در سریال های تاریخی دیده ایم واقعا برای ارتباط بهتر با کتاب مهم است. که به نظرم در این کتاب صحنه ها به دقیقی توصیف شده بودند و همین باعث میشد باور کردن یک داستان خیالی راحت بشود.
فضای داستان در فضایی سیاه می گذشت. همه غمگین بودند و مشکلات زیادی داشتند. عمارتی پر از روح ها و مردگان و در اخر دنیایی سیاه… که این برای خواننده کمی ازار دهنده بود. 
پایان داستان فوق العاده نبود چرا که انگار مباحثی باز ماند و پایان کتاب انچنان محکم نبود. اگرچه این میتواند شروع جلد های بعدی کتاب باشد و به همین دلییل شاید این مورد نادرست باشد. پایان میتوانست بهتر باشد اما بد نبود و حداقل انتظارات خواننده براورده میشد. به همین دلایل دوست داشتم ماجرای تخیلی 240 صفحه ای حوض، طور دیگری تمام بشود. 
در اخر کتاب دروازه مردگان، رمانی ایرانی که در ژانر های تاریخی و تخیلی سیر میکند برای یکبار خواندن پیشنهاد میشود. اگرچه اگر کتاب را خواندید چند جلدی بودن کتاب را هم در نظر بگیرید.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.