یادداشت فهیمه

فهیمه

1400/08/03

                هشدار! اسپویلر الرت!
اگر فرض کنیم سیلماریلیون کهکشان راه شیریه، هابیت و ارباب حلقه‌ها میشن یکی از چشمه‌های روی زمین!
سیلماریلیون از خلقت آینور شروع می‌کنه، و بعد از خلقت ائا و آردا (جهان هستی و سرزمین میانه)، جدال والار (عده‌ای از آینور که دل به سرزمین میانه بستن) با ملکور (یکی از آینور) در سرزمین میانه، رفتن والار به والینور، بیدار شدن الف‌ها، زندانی کردن ملکور توسط والار، و مهاجرت (بعضی) الف‌ها به والینور، تازه داستان سیلماریلیون شروع میشه. سیلماریلیون سه گوهر هستن که فیانور (یکی از الف‌های مهاجرت کرده) با دست خودش می‌سازه و از روشنایی دو درخت والینور آتشی در درون‌شون قرار می‌ده. ملکور که بعد از رهایی از زندان، وانمود کرده پشیمونه و سرگرم تفرقه انداختن بین الف‌ها و والاره، در این سه گوهر طمع می‌کنه و نهایتا بعد از نابود کردن دو درخت والینور، سیلماریلیون رو می‌دزده و با خودش به سرزمین میانه می‌بره. فیانور (به همراه خانواده‌ش) برای پس گرفتن سیلماریلیون بدون اجازه‌ی والار، راهی سرزمین میانه میشه و برای هدفش دست به هر کاری می‌زنه، حتی خویشاوندکشی. در نتیجه یکی از والار، فیانور و پسرانش رو نفرین می‌کنه که روزگارشون با خیانت و بیم خیانت خویشان سپری می‌شه و هرگز دستشون به سیلماریلیون نمی‌رسه. باقی داستان سرنوشت پسران و برادران و برادرزاده‌های فیانوره، به علاوه‌ی الف‌هایی که به والینور کوچ نکردن و ساکن سرزمین میانه بودن و آدمیان که تازه از خواب بیدار شدن. حدیث برن و لوتین، فرزندان هورین، تور و ایدریل، و ارندیل و الوینگ هم گفته می‌شه و حدیث برن و لوتین چقدر دلنشین و قشنگه.
نهایتا بعد از گذشت سال‌های خیلی زیاد، جنگ‌های بسیار و از بین رفتن تمام چیزهای قشنگ دنیا، والار با ملکور وارد جنگ می‌شن، شکست‌ش می‌دن و به پوچی خارج از جهان هستی تبعیدش می‌کنن. سائورون یکی از خادمان ملکوره که اظهار ندامت می‌کنه تا زنده‌ بمونه و بعد شروع می‌کنه به آتش سوزوندن. داستان‌های هابیت و ارباب حلقه‌ها، پنج شش هزار سال بعد اتفاق می‌افتن که به هر کدوم به ترتیب در حد دو سه خط و دو سه صفحه در این کتاب اشاره شده!
در کل علی‌رغم اندوه فراوانش، بسیار جالب بود و مطمئنم چندین بار دیگه می‌خونمش.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.