یادداشت مهسا

مهسا

دیروز

ماه الماس
        یادداشتی بر ماه الماس:

خنده‌دار است اما آخرین و تنها رمانی که تا پیش از ماه الماس در حس و حالی “شبیه” به کارآگاهی و یا رازآلود خوانده بودم، «جودی کارآگاه می‌شود» از مگان مک‌دونالد بود که در نه سالگی خواندم! با این چشم‌انداز، یعنی “هیچ ندانستن از ژانر پلیسی” ماه الماس را شروع کردم، و زمانی به خود آمدم که دویست صفحه‌ی آخر آن را درسته بلعیده بودم.

ماه الماس، داستان به سرقت رفتن یا به‌تر است بگوییم “گم شدن” الماسی ارزش‌مند در شب تولد هجده‌سالگی میس وریندر است که از طرف عمویش با انگیزه‌ای نه چندان خیرخواهانه به او واگذار شده بود. این الماس که مسیری پیچیده و عجیب را از هند تا انگلستان طی کرده بود، حالا به شکلی عجیب‌تر نیمه‌شب از اتاق صاحب جدیدش ربوده شده است. 
ماه الماس به شکل گزارش‌هایی گوناگون از کاراکترهایی بسیار متفاوت از یک‌دیگر، روایت می‌شود. 

این نزدیک‌ترین تجربه‌ام به دخیل شدن در طرح داستان بود. 
آیا خواننده باید نقش یک خواننده‌ی منفعل را بازی کند؟ خیر. خواننده به دل‌خواه خود می‌تواند هرچقدر که دوست دارد فعالانه به بررسی این پرونده بپردازد؛ و این‌جاست که خواندن به یک «بازی» بدل می‌شود.
این شکل از روایت، نویسنده را با اثری که نوشته است در یک فاصله‌ی بسیار خوبی قرار می‌دهد. خبری از توصیفات کش‌دار واقع‌گرایانه نیست، خبری از ارتباط صمیمانه‌ی نویسنده و خواننده نیست. با این‌حال کالینز با پس زدن عناصر ماوراءالطبیعی، خیالی و دینی، و نگه داشتن شواهد زیر سایه‌ی واقعیات عینی و خصوصا علمی، کاموای قصه‌اش را تنیده در رئالیسم می‌بافد.

آیا نویسنده خواننده را وادار به قضاوت کاراکترها می‌کند؟ بله. قضاوت خواننده با هر روایت نسبت به کاراکترهای دیگر درحال تغییر و “تکامل” است. این کاری سخت اما در خفا لذت‌بخش است. 
چیزی که بدیهی‌ست این است که هرکسی می‌تواند ماه الماس را برداشته باشد. این‌بار نگاه من به کاراکترها با شک و بی‌اعتمادی آمیخته شده بود. کم‌کم فهمیدم باید تصمیم بگیرم به چه کسی «اعتماد» کنم. ناگفته نماند که شخصیت‌پردازی کالینز تصویری شفاف از کاراکترها را ارائه می‌کند. من همان‌قدر که فرانکلین بلیک را دوست داشتم از میس کلاک منزجر شده بودم و همان اندازه نیز به بترج خندیدم. 

در میان سطرها به دنبال سرنخ کوچکی می‌گشتم تا مرا از یک خواننده‌ی بی‌اطلاع، به خواننده‌ای زرنگ و باهوش بدل کند. انکار نمی‌کنم که هوش خود را به چالش کشیده بودم تا اثبات کنم می‌توانم به خوبی کارآگاه کاف شواهد را کنار هم بگذارم؛ و اعتراف می‌کنم که در این کار شکست خوردم.
      
23

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.