یادداشت

بهاره

بهاره

11 ساعت پیش

تهوع
        مدت‌ها از روزهایی که بر لبه‌ی پرتگاه زندگی می‌نشستم و پاهایم را در سیاهی سیال رها می‌کردم گذشته. 
حالا پاهای من روی زمین سفت و محکم است. میلی به پریدن نیست.
اما بیهودگی روکانتن از لای صفحات بیرون ریخت. غلیظ و چسبناک.
حالا باز به سیاهی سیال چشم دوخته‌ام.
«می‌روم، احساس گنگ بودن می‌کنم. جرئت تصمیم‌گیری ندارم. کاش مطمئن بودم استعداد دارم.»
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.