یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
3.3
7
در داستانهای قرآن وقتی که سرگذشت پیامبران را مطالعه میکنیم با تلاش آنها برای ایجاد تغییر در جوامع دچار جهل و گمراهی مواجه هستیم. در برخی از این داستانها آنچه تغییر میکند سرنوشت قوم ظالم و جاهل است به شکلی که کاملاً از یک وضعیت به وضعیت برعکس تبدیل میشود. مثلاً قوم نوح و صالح، دچار عذاب الهی میشوند. اما در داستانهایی دیگر سرنوشت خود شخص پیامبر نیز پررنگ و جالب توجه است. از آن جمله است سرنوشت یونس پیامبر. رمان «برکت» ماجرای یک ماه حضور شیخ «یونس برکت» در روستای میانرودان را روایت میکند. یونس برای تبلیغ در ماه مبارک رمضان به این روستا آمده و اگرچه تجربیاتی در زمینۀ تبلیغ دارد لکن وضعیت این روستا را خاص مییابد و متوجه میشود که با شرایط پیچیدهای روبهرو خواهد شد. بنابراین در اولین برخورد، دو بار تصمیم به ترک روستا و وانهادن مردم با مشکلاتشان میگیرد که هر دو بار با اصرار اهالی، ماندگار میشود. آنچه از این به بعد در اثر میخوانیم همگی دربارۀ حوادث و اتفاقات ریز و درشت (و عموماً ریز!) روستای نمادین میانرودان است. یعنی شخص شیخ یونس برکت خیلی کمتر از آنچه از قشر مبلغ دینی سراغ داریم با مردم میآمیزد و بیشتر با همان نگاه هنری خودش (که از تحصیل عکاسی در دانشگاه تهران نشأت گرفته) مشغول نظاره و توصیف اوضاع و احوال مردم است. او در برابر اشتباهات مردم با نرمی بسیاری برخورد میکند و گاه حتی بر خلاف انتظار ما از یک مبلغ دینی، موارد قابل تذکر را نادیده میگیرد. از کنار جهل عوامانۀ مردم با تسخری از سر بیحوصلگی میگذرد و در یادداشتهای روزانهاش (که قالب روایت رمان را شکل داده) گاه دق دلاش را بر سر مردم خالی میکند. این خلاصهای از وضعیت نخستین شیخ یونس است که با تصویر شناخته شدۀ مبلغ، فاصله دارد و به نوعی از این تصویر آشناییزدایی یا تقدسزدایی میکند. اما آنچه در ادامه رخ میدهد به صورتی بسیار نامحسوس و خیلی طبیعی، شروع سیر و سلوکی اخلاقی در اوست که به تعبیر سینمایی باید گفت بسیار زیرپوستی اتفاق میافتد. این سیر و سلوک دارای مراتب و درجات پیچیده و رفیع نیست و شاید بشود گفت جنسش از جنس همان پاسخی است که شیخ یونس برای سؤال یک دختر نوجوان پیدا میکند. دختر نوجوانی در جلسات قرآن شیخ یونس شرکت میکند که با سؤالی ساده اما عمیق او را به درنگ وا میدارد. او میخواهد بداند ایمان چیست و چگونه است و چگونه به وجود میآید. شیخ یونس بر سبیل عادت حسنهای که دارد در جواب دادن به دختر عجله نمیکند و مدتی در این سؤال تأمل میکند تا بالاخره در مییابد آنچه ایمان را شکل میدهد درک لحظات معنوی کوچکی است که در زندگی همۀ ما اتفاق میافتد. یکی از ویژگیهای او در ابتدای رمان که نشان میدهد زمینه برای آغاز این سلوک در او هست نرمی و مهربانی در برخورد با حیوانات است. اگر چه تقریباً همۀ مردم میانرودان با حیوانات بدترین نوع برخورد را دارند اما شیخ یونس با آنها به ملاطفت برخورد میکند و حتی گاه با آنها درددل میکند. وجه ضمنی وجود حیوان در رمان طبیعت و خلقت است پس میتوان گفت یونس به درک راز هستی نزدیک است. در جایی هم میگوید که معتقد است اگر کسی یک درخت را بفهمد تمام اصول کتب دینی را فهمیده. جنبۀ دیگری از سیر درونی او دور شدن از مشکلات شخصی و درآمیختن با مشکلات مردم است. در ابتدا او را میبینیم که مشکلات شدیدی با همسرش دارد، درگیر مشکلات شغلی و یک چک پاس نشده است و به یاد آوردن اینها برایش آزاردهنده است اما هر چه به پایان اثر نزدیک میشویم، او کمتر به یاد این مشکلات میاقتد و مدام بیشتر با مسائل مردم روستا درگیر میشود. در انتها او را میبینیم که کاملاً با زندگی مردم روستا آمیخته در حالی که در ابتدای اثر دو بار تلاش کرده بود روستا را ترک کند و مردم را به خودشان وانهد. این جنبه را با نگاهی اسطورهای– اسوهای، میتوان بازنمایی وضعیت یونس پیامبر در میان قوم خود دانست. ولی نویسنده در این بازنمایی قدری فراتر میرود و یونسی میآفریند که قوم خود را ترک نمیکند و سرانجام موفق به هدایت آنها میشود. وجه نمادین این توفیق در هدایت در صحنههای آخر اثر که از بلندگوی مسجد، نام یونس برکت را میخوانند و مردم را دعوت به حضور در نماز عید فطر میکنند، بروز مییابد. یکی دیگر از وجوه اخلاقی این سیر و سلوک این است که یونس متوجه غفلتی که در حق پدر و مادرش کرده، میشود. او که زیاد خواب نمیبیند در آخرین فصل رمان بالاخره موفق میشود خواب مادر مرحومش را ببیند و تماسی با پدرش که میانهاش با او شکرآب است، برقرار کند. «رمان برکت» تلاش موفقی در خلق رمان دینی بر پایۀ نگاه اسطورهای_اسوهای است.
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.