یادداشت عرفان حاجی پروانه

                مسئله اسپینوزا، داستان یا تاریخ؟

مسئله اسپینوزا، هم تاریخ است و هم داستان. «تاریخی داستانی است که حتما اتفاق افتاده و داستانی تاریخی که ممکن است اتفاق افتاده باشد» داستان طرد و تاریخ تکفیر. تاریخ یهودیان قرن هفدهم که باروخ اسپینوزای موحد را تکفیر می‌کنند و داستان یهودیانی که تنها دو قرن بعد توسط افراطی‌ترین حزب ضدیهود(نازی‌ها) طرد، کشته و سوزانده می‌شوند. مسئله(problem) اسپینوزا، چالش بین پروردگار آشنای مذاهب و خداوند فلسفه است.

چالش خداوند صفحات عهد عتیق و کتب آسمانی با خداوندی تشخص‌نایافته که نیروی هستی‌بخش هر چیزی است که وجود دارد یا می‌تواند وجود داشته باشد. چالشی است بین خداوندی که برای او صفت انسانی قائل می‌شویم (همانطور که اگر «مثلث» را زبان می‌بود خدا را کامل‌ترین مثلث‌ها می‌گفت و «دایره» ذات خدا را اکمل دایره‌ها می‌خواند) با خداوندی که چیزی جز روح گیتی و قوانین ضروری طبیعت نیست. مسئله اسپینوزا، جبر و اختیار است. جبرگرایی حادی که منجر به یک اراده‌گرایی خارق‌العاده می‌شود. اینکه به جای نامه‌نگاری با عرش(دعا کردن برای تغییر قوانین جهان)، ضرورت‌های جهان(اراده خداوند) را درک کنیم، جهان را بشناسیم تا آزاد باشیم.

مسئله اسپینوزا در عین حال آن بارقه‌ای امید برای سربرراه شدن آلفرد روزنبرگ بدشگون بود. تئوریسین بزرگ حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان(نازی) که اعتقاد داشت مشکل یهودیان خون آنها است. پس باید سرزمین شکوهمند آریایی را از خون یهودی پاک کرد تا رستگاری فرارسد‌ اما اگر مشکل یهود، خون آنهاست، پس اسپینوزای یهودی - شاهزاده فلسفه که گوته آلمانی او را می‌ستود - چطور ممکن می‌شود؟ چطور ممکن است که هگل آلمانی معتقد باشد که فیلسوف یا تأثیرگرفته از آن یهودی الاصل است یا فیلسوف نیست؟ مسئله اسپینوزا نتیجه به هم پیوستن تاریخ زندگی اسپینوزا و آلفرد روزبرگ است و خلق دو شخصیت خیالی روانکاو توسط #یالوم (آلفرد و فردریش) اوج مسئله‌مندی داستان را بنیان می‌نهد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.