یادداشت حنانه علی پور
از همون پاراگراف اول فصل اول درگیر کتاب شدم : «دیر زمانی زود به بستر می رفتم.گاهی ، هنوز شمع را خاموش نکرده چشمانم زود بسته می شد که فرصت نمی کردم با خود بگویم : « دیگر می خوابم .» و نیم ساعت بعد ، از فکر اینکه زمان خوابیدن است بیدار می شدم ؛ می خواستم کتابی را که می پنداشتم به دست دارم کنار بگذارم و شمع را خاموش کنم؛ در خواب همچنان به آنچه تازه خوانده بودم می اندیشیدم ، اما این اندیشه ها حالت اندکی شگرفی به خود گرفته بود؛ به نظرم می آمد خودم آن چیزی باشم که کتاب درباره اش سخن می گوید : یک کلیسا ، یک کوارتت ، رقابت فرانسوای اول و شارل پنجم.
15
(0/1000)
روشنا
1402/09/29
0