یادداشت نسترن امیری

        رستاخیز
لی یو تولستوی
ترجمه سروش حبیبی
انتشارات نیلوفر
۵۶۷ صفحه 
📌«رستاخیز» داستان نجیب زاده ای به نام پرنس نخلیودوف است که به عنوان عضو هیأت منصفه در محاکمه زنی محکوم به قتل حضور دارد...
زن، «کاتیوشا ماسلاوا» است، دختر خدمتکاری که، سالها پیش و در ایام جوانی توسط نخلیودف اغوا و رها شده. ماسلاوا بعد از آن اتفاق برای امرار معاش مجبور به تن فروشی شده ...
نخلیودوف، احساس گناه و مسئولیت در مقابل  سرنوشت و زندگی کاتیوشا می کند. تصمیم به جبران تقصیر و اشتباه خود می کند. از ثروت و رفاه خود چشم پوشی می کند و همراه با کاتیوشا برای تبعید به سیبری می رود...
👈 دومین تجربه من از خواندن آثار تولستوی، بعد از آناکارنینا بود. 
تولستوی تصویر سیاهی از دستگاه قضا و فساد هیأت منصفه و وضعیت بد زندان ها و تبعیدی ها در طول کتاب میده.
نخلیودیف در راه تلاش برای کمک به کاتیوشا و دیگر زندانی ها و همراهی در سفر به سیبری، تلاش می‌کنه که انسان بهتر و شریف تری باشه و در راه عدالت و انسانیت قدم برداره.
در پایان قصه رستاخیز در وجود نخلیودیف اتفاق میفته و نگاهش و جهان بینیش به دنیا و آدم ها  تغییر می‌کنه ولی من دوست داشتم رستاخیزی بیشتر از این اتفاق بیفته.
چیزی بیشتر از تغییر نگاه و نگرش
چیزی عینی تر و عملی تر...
      
498

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.