نسترن امیری

نسترن امیری

@Nasttaran

8 دنبال شده

5 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

        یوحنا پاپ مونث
دونا کراس
ترجمه جواد سید اشرف
نشر ققنوس
۸۳۲ صفحه
📌«یوحنا پاپ مونث» قصه دختری به نام یوهانا در قرن نوزدهم رو روایت می کند که از مادری ساکسونی مُلحد که تازه مسیحی شده و کشیشی متعصب و سختگیر به دنیا آمد...
یوهانا دختری بسیار باهوش و با استعداد و علاقمند به علم آموزی بود در دوران قرون وسطا که علم آموزی و آگاهی برای زن گناه بود..
یوهانا از خانه پدری فرار می کند و برای در امان ماندن از تحجر و سخت گیری زمانه لباس مردانه می پوشد و با ظاهری مردانه در کسوت یک راهب ابتدا به صومعه شهر فولدا می رود و بعد از سالها به رُم مهاجرت می کند و به عنوان پزشک ویژه پاپ اعظم به شهرت می رسد و درنهایت به اسم « یوهانس انگلیکوس» به مقام پاپ می رسد.
👈مطمئن نیستم که قصه کتاب واقعی باشه نویسنده کتاب ادعا می کنه تا قرن هفدهم یوهانا شخصیتی آشنا و شناخته شده بود و بعد از آن تاریخ، نامش از اسناد واتیکان حذف شده و وجودش انکار شده.
 👈قصه کتاب،  زنانه و  خیلی جذاب بود و به معنی واقعی کلمه خوشخوان بود.👌 ترجمه روان و بی نقصی داشت.

      

1

        رستاخیز
لی یو تولستوی
ترجمه سروش حبیبی
انتشارات نیلوفر
۵۶۷ صفحه 
📌«رستاخیز» داستان نجیب زاده ای به نام پرنس نخلیودوف است که به عنوان عضو هیأت منصفه در محاکمه زنی محکوم به قتل حضور دارد...
زن، «کاتیوشا ماسلاوا» است، دختر خدمتکاری که، سالها پیش و در ایام جوانی توسط نخلیودف اغوا و رها شده. ماسلاوا بعد از آن اتفاق برای امرار معاش مجبور به تن فروشی شده ...
نخلیودوف، احساس گناه و مسئولیت در مقابل  سرنوشت و زندگی کاتیوشا می کند. تصمیم به جبران تقصیر و اشتباه خود می کند. از ثروت و رفاه خود چشم پوشی می کند و همراه با کاتیوشا برای تبعید به سیبری می رود...
👈 دومین تجربه من از خواندن آثار تولستوی، بعد از آناکارنینا بود. 
تولستوی تصویر سیاهی از دستگاه قضا و فساد هیأت منصفه و وضعیت بد زندان ها و تبعیدی ها در طول کتاب میده.
نخلیودیف در راه تلاش برای کمک به کاتیوشا و دیگر زندانی ها و همراهی در سفر به سیبری، تلاش می‌کنه که انسان بهتر و شریف تری باشه و در راه عدالت و انسانیت قدم برداره.
در پایان قصه رستاخیز در وجود نخلیودیف اتفاق میفته و نگاهش و جهان بینیش به دنیا و آدم ها  تغییر می‌کنه ولی من دوست داشتم رستاخیزی بیشتر از این اتفاق بیفته.
چیزی بیشتر از تغییر نگاه و نگرش
چیزی عینی تر و عملی تر...
      

27

        سرخ و سیاه اثر استاندال
ترجمه مهدی سحابی
نشر مرکز
۶۰۳ صفحه
«سرخ و سیاه» اثر هانری بیل معروف به استاندال به سرگذشت جوانی روستایی به نام « ژولین سورل» که علاقمند به ناپلئون بناپارت هست، در اوایل قرن نوزدهم فرانسه می پردازه.
ژولین که جوان روستایی ولی جذاب و با سوادی هست به عنوان معلم سر خانه فرزندان «آقای دورنال»، شهردار ورییر استخدام میشه و به همسر آقای شهردار علاقمند میشه و رابطه عاشقانه برقرار می‌کنه..
برای تحصیل در مدرسه علوم دینی به پاریس می‌ره و به کمک 
« کشیش پیرار» به عنوان منشی در منزل مرد با نفوذی به نام «آقای دولامول» مشغول میشه و به ماتیلد دختر آقای دولامول علاقمند میشه.عشقی که اصلاً در قد و قواره ژولین نیست...
در نهایت جاه طلبی ژولین در جامعه ای که یا باید توی دارو دسته ی نظامی ها باشی و یا مطیع محض کلیسا، براش سرانجام تلخی رو رقم میزنه...
داستان در یک بستر تاریخی و سیاسی آن زمان جامعه فرانسه اتفاق میفته و به مسائلی مثل، سوءاستفاده کلیسا و‌کشیش ها، شهرداران و‌ مسئولین و افراد با نفوذ از قدرت و موقعیت اجتماعی شون می پردازه...
استاندال چند جا در مورد عنوان کتاب صحبت کرده و گفته سرخ به نشانه رنگ اونیفورم نظامیان در زمان داستان، نماد ارتش و سیاه، به نشانه ی رنگ ردای کشیش ها نماد کلیساست.
دو قدرتی که در اواخر قرن نوزدهم بر جامعه ی فرانسه حاکم بودن.
مقدمه ابتدای کتاب مترجم محترم رو ترجیحاً بعد از خواندن کتاب مطالعه کنید.
«سرخ و سیاه» کتاب کلاسیک، عاشقانه و سخت خوانیه که ته مایه سیاسی هم داره،  پس برای خواندنش صبور و با حوصله باشید.
      

3

        سووشون
سیمین دانشور
انتشارت خوارزمی
۳۰۴ صفحه
از متن کتاب
«کاش دنیا دست زن‌ها بود، زن‌ها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون  هیچ وقت عملا خالق نبوده‌اند، آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟»
داستان «سووشون» در شیراز و دهه ۱۳۲۰، پایان جنگ جهانی دوم، زمانی که هنوز  ایران در اشغال انگلیسی هاست میگذره و یه تصویر از فضای اجتماعی و سیاسی اون دوره به مخاطب میده...
قوای انگلیسی به کمک حاکم آذوقه و‌ محصولات کشاورزی شهر رو خریداری میکنن، در حالی شهر غرق قحطی و بیماری تیفوس...
«یوسف» که یکی از ارباب های روشنفکر، تحصیلکرده و وطن پرست هست با انگلیسی ها همکاری نمیکنه و به فکر مردم هست...
«زری» همسر یوسف داره تلاش می‌کنه که محیط خانواده امن و آروم و شاد بمونه ولی وقتی مجبور میشه گوشواره هایی که شب عروسی از همسرش هدیه گرفته، و کره اسب محبوب پسرش، «سحر» رو برای دختر حاکم بفرسته، متوجه میشه که هر چقدر کوتاه بیاد، باید بیشتر باج بده پس تصمیم میگیره که مقاومت کنه و شجاع باشه...
«سووشون» رمان مهم و با ارزشی در ادبیات ماست و قصه لطیف و زنانه و پر احساسی داره و خوندنش خالی از لطف نیست.

 


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

        اگر مثل من تنها اطلاعاتی که از ونگوگ دارید اینِ که یه نقاش معروف هلندیه ، حتماً این کتاب رو بخونید.
بر خلاف طرح جلد خوش آب رنگ کتاب، زندگینامه خود ونگوگ خیلی دردناک و ناراحت کننده بود. کتاب، قصه زندگی ونسان ونگوگ بین ۲۱ تا ۳۷ سالگی هست.
ونسان ونگوگ هیچ وقت آدم معتبر، محترم و موفقی توی زندگیش نبوده و همیشه برای زندگی به کمک ها و حمایت های مالی و عاطفی، برادرش «تئو» وابسته بوده. توی زندگی شخصی هم هیچوقت عشق واقعی رو تجربه نکرده، به خاطر شخصیت عجیب و رنجوری که داشته هیچ زنی بهش علاقه مند نمی شد.💔
یه آدم دمدمی مزاج و عصبی بود که خیلی زود امیدش رو از دست می داد. بیشتر ایام عمرش، گرسنگی و فقر رو تحمل کرده و هیچوقت سبک زندگی و شغل ثابتی نداشت و با اینکه سالها از عمرش رو صرف نقاشی کرد هیچ وقت به شهرت و ثروت نرسید‌ و  دو سال آخر عمرش رو توی یک آسایشگاه روانی با هزینه برادرش «تئو» بستری شد و در نهایت توی سی و هفت سالگی به خاطر فقر و بیماری خودکشی کرد.
همینقدر تلخ و غم انگیز...💔🥺
📌ونسان و تئو هر روز برای هم نامه می نوشتن و منبع اصلی این کتاب هم همین نامه نگاری هاست.
📌اگر کتاب ژرمینال امیل زولا رو خونده باشید، توی منطقه بوریناژ بین مرز بلژیک و فرانسه، معدنچی های معادن زغال سنگ از یه روحانی مهربان و فداکار صحبت میکنن که همین ونسان ونگوگ بوده که به عنوان مُبلغ مذهبی یه مدتی کار می کرده و قصه اش رو توی شور زندگی میخونیم.
📌ونسان ونگوگ و امیل زولا بعد از انتشار ژرمینال همدیگه رو توی پاریس یک بار ملاقات میکنن.
📌ونگوگ در «ارل» بعد از این که یه خانم توی فاحشه خونه از گوشش تعریف میکنه و به شوخی ازش درخواست می‌کنه که گوشش رو بهش هدیه بده، تصمیم می گیره گوشش رو بِبُره و براش هدیه بفرسته. این داستان مفصل توی کتاب اومده.
کتاب پر احساس و روان و خوش خوانی بود با اینکه ناراحت‌کننده بود، ولی ارزش وقت گذاشتن داشت.
      

2

        📌«ژان کریستف» داستان زندگی ژان کریستف کرافت آهنگساز آلمانی رو روایت می کند ،  که در یک خانواده اهل موسیقی متولد می شود. پدر و پدر بزرگ ژان کریستف هیچ وقت به آن چیزی که می‌خواستند در هنر و موسیقی نرسیدند...
در جلد اول به خانواده ژان کریستف و کودکی و نوجوانی ژان کریستف پرداخته می شود، ژان کریستف همه نوجوانی به دنبال جلب توجه و‌ محبت دیگران بود.
در جلد دوم، ژان کریستف به خاطر یک حادثه مجبور به ترک آلمان می شود،  و به فرانسه مهاجرت می کند . همین مهاجرت و وارد شدن به محافل ادبی و هنری و روشنفکری فرانسه باعث پیشرفت زندگی هنری ژان کریستف و  بالغ شدن شخصیت ژان می شود.
رومن رولان در جلد دوم به انتقاد ابتذال محافل ادبی و هنری و روشنفکری فرانسه می پردازد. رومن رولان نگاه ابزاری به جنس زن در هنر فرانسه را مورد نقد قرار می دهد.
جلد سوم کتاب که به نظر من جذاب ترین جلد بود بیشتر به آدم هایی می پردازد که به نحوی در زندگی ژان کریستف تأثیر گذار بودند. زندگی دختری به نام «آنتوانت» و برادرش « الیویه» که بعدها همین، بردار به صمیمی ترین و عزیزترین دوست ژان تبدیل می شود. 
در جلد آخر ژان کریستف دوباره مجبور به مهاجرت به سویس می شود و در بازگشتش به فرانسه با پسر الیویه، آشنا می شود و قصه تا پایان عمر ژان ادامه پیدا می‌کند.
👈سعی کردم، معرفی کتاب زبان محاوره نداشته باشه.
👈 توضیحات من خیلی کُلی هست. هر جلد یک نقطه اوجی داشت که من به هیچ کدام اشاره نکردم، تا قصه کتاب اسپویل نشه...
👈اگر حوصله خواندن یک کتاب چند جلدی، طولانی و  کلاسیک رو دارید، ژان کریستف پیشنهاد خوبیه هر چند که به نظر من رولان توی جلد دوم پُر حرفی کرده 
👈کتاب، زندگی نامه است و خیلی فراز و فرود خاصی نداره اما کتاب خسته کننده و حوصله سَربری نیست.
👈ترجمه قدیمی بود اما خوشخوان و روان بود...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

        قلعه مالویل 
روبر مرل
ترجمه محمد قاضی
انتشارات نیلوفر
۵۸۲ صفحه

📌«قلعه مالویل» نوشته‌ی روبر مرل، در منطقه روستایی در فرانسه اتفاق می افتاد. «امانوئل» شخصیت اصلی داستان در قلعه مالویل که از عمویش به ارث برده زندگی می کند که ناگهان بر اثر یک انفجار دنیا نابود می شود اما امانوئل همراه چند دوست نزدیک و خدمتکارانش چون در پناه قلعه مالویل بودند از انفجار جان سالم به در می برند.
به مرور زمان اهالی مالویل متوجه می شوند که تنها بازماندگان انفجار نیستند و در نزدیکی آنها جمعیت های کوچکی زنده مانده اند، از جمله «فلوبر»، فرد کلاهبرداری که با سوءاستفاده از دین قصد ایجاد دیکتاتوری و رهبری افراد بازمانده را دارد.
فلوبر به کمک یه گروه شبه نظامی به فرماندهی « ویلمن» قصد تسخیر قلعه مالویل را می کند و با دفاع اهالی مالویل مواجه می شود. 
حفظ امنیت مالویل، تأمین منابع غذایی، نگهداری از دام های زنده و تداوم نسل بشر در حالی که جمعیت زن ها خیلی کم تر از مردهاست، چالش ها و دغدغه هایی است که بازماندگان انفجار با آن روبرو هستند.
👈کتاب یه قصه آخرالزمانی الهام بخش داره که عجیب جاندار و جذابهِ و شما رو درگیر خودش می کنه.👌سوال های جدی در مورد بقا نسل بشر، امنیت و سوء استفاده از دین برای ایجاد ترس و دیکتاتوری ایجاد می‌کنه.
👌کتاب ترجمه روانی داشت و به لیست کتاب های محبوب من اضافه شد و پیشنهاد می کنم خودتون رو از لذت خوندن یه کتاب خوب محروم نکنید.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

25

        از متن کتاب
پدر بزرگ ها از نوشتن نام خود هم عاجز بودند. پدرها اسم خود را می نوشتند اما پسرها معقول باسواد بودند و مثل معلمها می خواندند و می نوشتند. بذر آدمها کم کم سبز میشد و بالا می آمد.
ژرمینال به معنی روییدن هست و در  تقویم فرانسه به ماه اول بهار ژرمینال گفته می شود.
«ژرمینال» اثر معروف امیل زولا ، بنیان گذار ادبیات ناتورالیستی، کتاب تأثیرگذاریه. صد صفحه آخر به معنای واقعی کلمه شاهکاره👌، اما خیلی تلخ و تاریکِ و هیچ نقطه روشنی توی قصه نیست.🥴
من اینقدر تلخی رو دوست ندارم و حقیقتاً ذهن فقیرم بعضی قسمت ها یاری نمی کرد که بتونم شرایط سخت و نفس گیر کار و گیر افتادن توی معدن و این حجم از بیچارگی آدم ها رو تصور کنم ولی تصویر سازی ها ‌و‌ توصیف ها فوق العاده بود.
کتاب علاوه بر اینکه تلخ بود، کثیف هم بود. فحش زیاد داشت و از اونجایی که تنها لذت دنیایی کارگرهای معدن هم آغوشی بود از این مسئله هم با جزئیات زیاد گفته بود که یه کم آدم اذیت می کرد.
کتاب چون کتاب جریان سازی بوده، ارزش خوندن داره و ترجمه آقای حبیبی هم بی نقص بود.
📌قهرمان داستان « اتی ین»  بعد از اینکه از محلِ کار قبلش به خاطر کتک کاری با کارفرما اخراج شده، شغل جدیدی در  معدن «وورو» پیدا می‌کنه و با خانواده « ماهو» که از  کارگرهای قدیمی معدن هست آشنا میشه...
شرایط سخت و غیر انسانی کار توی معدن، زندگی فلاکت بار معدنچی ها و تصمیم هیأت مدیره برای کاهش دستمزد کارگرها، باعث میشه که کارگرها با تحریک اتی ین دست به اعتصاب بزنن...
اعتصاب خونین و پر خشونت و بی ثمر ...💔
صاحبان معدن از این اعتصاب کارگرها برای شکست شرکت معدن رقیب استفاده می کنن و دوباره کارگرها به سر کار برمی‌گردن.
«سووارین» که یه ماشین کار آنارشیست، روسی و فراری هست و به روشی غیر از اعتصاب و‌ گرسنگی کشیدن معتقده ،
زیر ساخت های معدن رو خراب می‌کنه و باعث ریزش معدن روی سر معدنچی ها میشه...
 «کاترین» دختری که مورد علاقه اتی ین  بوده، همراه خودش و  «شاوال» زیر آوار گیر میفتن...
قصه از اینجا به بعد خیلی جان دار و پر هیجان و پر جزئیات   ولی تاریک جلو می‌ره....
و در پایان « اتی ین» قهرمان داستان از یک جوان بی کار و آس و پاس به یک مرد قوی و جریان ساز تبدیل شده بود که جوانه های امید و تغییر رو در دل کارگرها به وجود آورده بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

          یوحنا پاپ مونث
دونا کراس
ترجمه جواد سید اشرف
نشر ققنوس
۸۳۲ صفحه
📌«یوحنا پاپ مونث» قصه دختری به نام یوهانا در قرن نوزدهم رو روایت می کند که از مادری ساکسونی مُلحد که تازه مسیحی شده و کشیشی متعصب و سختگیر به دنیا آمد...
یوهانا دختری بسیار باهوش و با استعداد و علاقمند به علم آموزی بود در دوران قرون وسطا که علم آموزی و آگاهی برای زن گناه بود..
یوهانا از خانه پدری فرار می کند و برای در امان ماندن از تحجر و سخت گیری زمانه لباس مردانه می پوشد و با ظاهری مردانه در کسوت یک راهب ابتدا به صومعه شهر فولدا می رود و بعد از سالها به رُم مهاجرت می کند و به عنوان پزشک ویژه پاپ اعظم به شهرت می رسد و درنهایت به اسم « یوهانس انگلیکوس» به مقام پاپ می رسد.
👈مطمئن نیستم که قصه کتاب واقعی باشه نویسنده کتاب ادعا می کنه تا قرن هفدهم یوهانا شخصیتی آشنا و شناخته شده بود و بعد از آن تاریخ، نامش از اسناد واتیکان حذف شده و وجودش انکار شده.
 👈قصه کتاب،  زنانه و  خیلی جذاب بود و به معنی واقعی کلمه خوشخوان بود.👌 ترجمه روان و بی نقصی داشت.

        

1

          رستاخیز
لی یو تولستوی
ترجمه سروش حبیبی
انتشارات نیلوفر
۵۶۷ صفحه 
📌«رستاخیز» داستان نجیب زاده ای به نام پرنس نخلیودوف است که به عنوان عضو هیأت منصفه در محاکمه زنی محکوم به قتل حضور دارد...
زن، «کاتیوشا ماسلاوا» است، دختر خدمتکاری که، سالها پیش و در ایام جوانی توسط نخلیودف اغوا و رها شده. ماسلاوا بعد از آن اتفاق برای امرار معاش مجبور به تن فروشی شده ...
نخلیودوف، احساس گناه و مسئولیت در مقابل  سرنوشت و زندگی کاتیوشا می کند. تصمیم به جبران تقصیر و اشتباه خود می کند. از ثروت و رفاه خود چشم پوشی می کند و همراه با کاتیوشا برای تبعید به سیبری می رود...
👈 دومین تجربه من از خواندن آثار تولستوی، بعد از آناکارنینا بود. 
تولستوی تصویر سیاهی از دستگاه قضا و فساد هیأت منصفه و وضعیت بد زندان ها و تبعیدی ها در طول کتاب میده.
نخلیودیف در راه تلاش برای کمک به کاتیوشا و دیگر زندانی ها و همراهی در سفر به سیبری، تلاش می‌کنه که انسان بهتر و شریف تری باشه و در راه عدالت و انسانیت قدم برداره.
در پایان قصه رستاخیز در وجود نخلیودیف اتفاق میفته و نگاهش و جهان بینیش به دنیا و آدم ها  تغییر می‌کنه ولی من دوست داشتم رستاخیزی بیشتر از این اتفاق بیفته.
چیزی بیشتر از تغییر نگاه و نگرش
چیزی عینی تر و عملی تر...
        

27

          سرخ و سیاه اثر استاندال
ترجمه مهدی سحابی
نشر مرکز
۶۰۳ صفحه
«سرخ و سیاه» اثر هانری بیل معروف به استاندال به سرگذشت جوانی روستایی به نام « ژولین سورل» که علاقمند به ناپلئون بناپارت هست، در اوایل قرن نوزدهم فرانسه می پردازه.
ژولین که جوان روستایی ولی جذاب و با سوادی هست به عنوان معلم سر خانه فرزندان «آقای دورنال»، شهردار ورییر استخدام میشه و به همسر آقای شهردار علاقمند میشه و رابطه عاشقانه برقرار می‌کنه..
برای تحصیل در مدرسه علوم دینی به پاریس می‌ره و به کمک 
« کشیش پیرار» به عنوان منشی در منزل مرد با نفوذی به نام «آقای دولامول» مشغول میشه و به ماتیلد دختر آقای دولامول علاقمند میشه.عشقی که اصلاً در قد و قواره ژولین نیست...
در نهایت جاه طلبی ژولین در جامعه ای که یا باید توی دارو دسته ی نظامی ها باشی و یا مطیع محض کلیسا، براش سرانجام تلخی رو رقم میزنه...
داستان در یک بستر تاریخی و سیاسی آن زمان جامعه فرانسه اتفاق میفته و به مسائلی مثل، سوءاستفاده کلیسا و‌کشیش ها، شهرداران و‌ مسئولین و افراد با نفوذ از قدرت و موقعیت اجتماعی شون می پردازه...
استاندال چند جا در مورد عنوان کتاب صحبت کرده و گفته سرخ به نشانه رنگ اونیفورم نظامیان در زمان داستان، نماد ارتش و سیاه، به نشانه ی رنگ ردای کشیش ها نماد کلیساست.
دو قدرتی که در اواخر قرن نوزدهم بر جامعه ی فرانسه حاکم بودن.
مقدمه ابتدای کتاب مترجم محترم رو ترجیحاً بعد از خواندن کتاب مطالعه کنید.
«سرخ و سیاه» کتاب کلاسیک، عاشقانه و سخت خوانیه که ته مایه سیاسی هم داره،  پس برای خواندنش صبور و با حوصله باشید.
        

3

        سووشون
سیمین دانشور
انتشارت خوارزمی
۳۰۴ صفحه
از متن کتاب
«کاش دنیا دست زن‌ها بود، زن‌ها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون  هیچ وقت عملا خالق نبوده‌اند، آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟»
داستان «سووشون» در شیراز و دهه ۱۳۲۰، پایان جنگ جهانی دوم، زمانی که هنوز  ایران در اشغال انگلیسی هاست میگذره و یه تصویر از فضای اجتماعی و سیاسی اون دوره به مخاطب میده...
قوای انگلیسی به کمک حاکم آذوقه و‌ محصولات کشاورزی شهر رو خریداری میکنن، در حالی شهر غرق قحطی و بیماری تیفوس...
«یوسف» که یکی از ارباب های روشنفکر، تحصیلکرده و وطن پرست هست با انگلیسی ها همکاری نمیکنه و به فکر مردم هست...
«زری» همسر یوسف داره تلاش می‌کنه که محیط خانواده امن و آروم و شاد بمونه ولی وقتی مجبور میشه گوشواره هایی که شب عروسی از همسرش هدیه گرفته، و کره اسب محبوب پسرش، «سحر» رو برای دختر حاکم بفرسته، متوجه میشه که هر چقدر کوتاه بیاد، باید بیشتر باج بده پس تصمیم میگیره که مقاومت کنه و شجاع باشه...
«سووشون» رمان مهم و با ارزشی در ادبیات ماست و قصه لطیف و زنانه و پر احساسی داره و خوندنش خالی از لطف نیست.

 


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          اگر مثل من تنها اطلاعاتی که از ونگوگ دارید اینِ که یه نقاش معروف هلندیه ، حتماً این کتاب رو بخونید.
بر خلاف طرح جلد خوش آب رنگ کتاب، زندگینامه خود ونگوگ خیلی دردناک و ناراحت کننده بود. کتاب، قصه زندگی ونسان ونگوگ بین ۲۱ تا ۳۷ سالگی هست.
ونسان ونگوگ هیچ وقت آدم معتبر، محترم و موفقی توی زندگیش نبوده و همیشه برای زندگی به کمک ها و حمایت های مالی و عاطفی، برادرش «تئو» وابسته بوده. توی زندگی شخصی هم هیچوقت عشق واقعی رو تجربه نکرده، به خاطر شخصیت عجیب و رنجوری که داشته هیچ زنی بهش علاقه مند نمی شد.💔
یه آدم دمدمی مزاج و عصبی بود که خیلی زود امیدش رو از دست می داد. بیشتر ایام عمرش، گرسنگی و فقر رو تحمل کرده و هیچوقت سبک زندگی و شغل ثابتی نداشت و با اینکه سالها از عمرش رو صرف نقاشی کرد هیچ وقت به شهرت و ثروت نرسید‌ و  دو سال آخر عمرش رو توی یک آسایشگاه روانی با هزینه برادرش «تئو» بستری شد و در نهایت توی سی و هفت سالگی به خاطر فقر و بیماری خودکشی کرد.
همینقدر تلخ و غم انگیز...💔🥺
📌ونسان و تئو هر روز برای هم نامه می نوشتن و منبع اصلی این کتاب هم همین نامه نگاری هاست.
📌اگر کتاب ژرمینال امیل زولا رو خونده باشید، توی منطقه بوریناژ بین مرز بلژیک و فرانسه، معدنچی های معادن زغال سنگ از یه روحانی مهربان و فداکار صحبت میکنن که همین ونسان ونگوگ بوده که به عنوان مُبلغ مذهبی یه مدتی کار می کرده و قصه اش رو توی شور زندگی میخونیم.
📌ونسان ونگوگ و امیل زولا بعد از انتشار ژرمینال همدیگه رو توی پاریس یک بار ملاقات میکنن.
📌ونگوگ در «ارل» بعد از این که یه خانم توی فاحشه خونه از گوشش تعریف میکنه و به شوخی ازش درخواست می‌کنه که گوشش رو بهش هدیه بده، تصمیم می گیره گوشش رو بِبُره و براش هدیه بفرسته. این داستان مفصل توی کتاب اومده.
کتاب پر احساس و روان و خوش خوانی بود با اینکه ناراحت‌کننده بود، ولی ارزش وقت گذاشتن داشت.
        

2