یادداشت مَشانا

مَشانا

مَشانا

1403/10/15

داستانی سا
        داستانی ساده در توصیف غم و اثری که بر زندگیمون میذاره. 

داستان درمورد دختری به اسم الیو هست که دلش میخواد هرجور شده به پدرش کمک کنه تا از شر فیل خاکستری بزرگی که همه‌جا دنبالش میکنه نجات پیدا کنه. توی این داستان با حیوانات دیگری هم مواجه میشیم که هرکدوم نماد غم یکی از شخصیت‌های داستانن. به نظرم داستان  به خوبی تونسته بود مکانیزم رفتاری کودکان رو نشون بده. اینکه بیشتر از چیزی که به نظر میاد میبینن و نگران میشن و رفتارهای سرپرستشون رو چک میکنند و زیرنظر میگیرند.

داستان از منظر نشون دادن انواع غم هم موفق عمل کرده بود. برای مثال غم برای پدر یک چیز دست و پا گیر بود که نمیذاشت به کارهای روزانه‌اش برسه و با بقیه ارتباط برقرار کنه. غم برای پدربزرگ، با ترس از دست دادن دوباره گره خورده بود و سرزنش خودش که چرا بیشتر مراقب نبودم و چرا پدربزرگ بهتری نبودم. و برای خود الیو، غم مثل یک دوست بود. یک همراه. چیزی که همیشه یک گوشه درحال بازی کردنه و مجبوری گاهی تنهایی باهاش وقت بگذرونی.
تلاش‌های الیو رو هم برای سامون دادن این غم دوست داشتم. بیشتر از همه وقتی که تونست لاکپشت پدربزرگ رو فراری بده. این قسمت داستان، از تمام تلاش‌‌های دیگه‌اش واقعی‌تر بود. و حتی میشه گفت مواجهه‌ی الیو با غم پدربزرگ هم قابل تامل‌تر بود. جایی که الیو برای اولین بار میفهمه بابابزرگ هم یه حیوون غم داره و الیو با خودش فکر میکنه که هیچ‌وقت به نظرش نمیرسید که پدربزرگ هم درگیر این غم باشه. 
در نهایت هم مواجهه‌ی الیو با جنبه‌ی دیگری از زندگی پدر به نظرم واقعا به جا بود. اینکه به الیو نشون داد که درسته پدر خسته و غمگینه و اکثر اوقات با الیو بازی نمیکنه اما در بخش دیگری از زندگیش، عاشقانه الیو رو دوست داره و این غم، نشانه‌ی کم اهمیتی الیو نیست.

خوندن کتاب رو هم به بچه‌ها برای آشنایی با غم و ماهیتش و تاثیرش بر زندگی خود و اطرافیان پیشنهاد می‌کنم و هم به آدم‌بزرگا تا بتونن یکبار دیگه از چشم‌های یک کودک، به غم نگاه کنند.
      
85

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.