یادداشت آزاده اشرفی
4 روز پیش
فکر کردهای پیش از آنکه قهوهات سرد شود، باید چکار کنی؟ کتاب بخوانی؟ گپ بزنی؟ فکر و خیال کنی؟ به گذشته برگردی؟ اما پیش از آنکه قهوهات سرد شود، باید از گذشته برگردی. کتاب را توشیکازو کاواگوچی نوشته. یک نویسنده ژاپنیِ مدرن که اشاراتی هم به فرهنگ کشورش در این کتاب دارد. و حتی اصلا اعتراضش به حضور قهوه در کافهها را با آمیختن به نوعی تناسخ درآمیخته. شبهتناسخی ناپایدار و کوتاه که فقط لحظاتی از گذشته یا آینده را به تو نشان میدهد. لحظاتی که تو فقط شاهدش هستی و هیچ تغیری نمیتوانی در آن ایجاد کنی. داستان از کافهای قدیمی و دنج شروع میشود. کافهای کمرونق که همه از رازش باخبرند، اما کسی حاضر نیست ریسک کند و تن به این امکان بدهد. راز کافه، بازگرداندن آدمها به لحظهای در گذشته است که شاید به اندازه سرد شدن قهوهای طول نکشد، اما خیلیها را قلقلک داده. و نه تا وقتی که از شرطها و شروطها خبردار نشدهاند. شروطی که بازگشتن را سخت میکند و عطا را به لقا میبخشد. لوکیشن داستان همین کافه است و تنها در چند صحنه ما شاهد مکانهای دیگری هم هستیم. کافه یک چیدمان عادی دارد، با هوایی خنک که کسی رازش را نمیداند، حتی در اوج تابستان. ابزار و وسایلی قدیمی با کارکنانی که هر کدام شخصیتی منحصربفرد دارند. کازو، کی، ناگارو و تعدادی مشتری ثابت که حق آبوگل دارند. و داستان هر مشتری را که به قصد سفر به گذشته وارد کافه شده، روایت میکند. گاهی یک تصمیم آنی شخص را وادار به تصمیم میکند و گاه تعللی طولانی پشت این اتفاق است. چون زنی سفیدپوش آنجا نشسته که درس عبرت بازگشتگان به گذشته است. داستانها شاید در ابتدا ساده باشند و با قانون "هیچ تغیری نمیتوانی در زمان حال ایجاد کنی" چتر نجاتی برای داستان پیدا نشود. که حالا برگشت به گذشته هم سودی ندارد. اما در دقایق آخر بازگشتن از گذشته و جرعههای آخر قهوه ولرم، میدانی کلماتی بر زبان آورده میشود که بی هیچ تغیری در زمان حال، شخصیت را تغیر میدهد و میداند زندگی آن چیزی نبود که در گذشته فکر میکرد. قصههایی که روابط را رقم میزند. هیچ کس برای برگشتن به گذشته خودش را معیار قرار نمیدهد و در یک چالش ارتباطی، مادر و فرزند یا زن و شوهر و یا دو خواهر، به دنبال راه نجات میگردد. راهی که شاید با برگشتن به قدری قبلتر بتوانی پیداش کنی. در گذشته تو هستی و او، قبل از اتفاقی که بخواهی آرزوی تغیر کنی. آدمهای این کتاب در آرزوی زنده کردن خاطرهای هستند که باقی مانده. خاطره ای که راه گریز آدمهاست و مگر زندگی غیر از خاطرات، چه چیزی برای دوام آوردن هدیه داده؟ آدمها برمیگردند که شاید بتوانند خاطرهای را زنده کنند اما میدانند نقطه اوج زندگی، لحظه حال است. کتاب را شاید بتوان در دسته کتابهای سرگرمکننده قرار داد، اما در روند تغیر داستان چنان غرق میشوی که بعد از خواندنش به فکر بیفتی و خودت را محک بزنی. کتاب را با معرفی و پیشنهاد لیلا خواندم و مدیونش. پیش از آنکه قهوهات سرد شود، کاری بکن. پیش از آنکه قهوهات سرد شود/توشیکازو کاواگوچی ترجمه مهسا ملکمرزبان نشر چشمه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.