یادداشت اسب
1401/12/13
«خواندن و سر خم کردن روی کتاب، همانا کشف چهرهی خویش در چشمهی کاغذهای سفید و افزودن آن به متن است.» بعد از روزی غمگن در حالی که دلْ تنگ بود وارد کتابفروشیای تازه تأسیس و بزرگ در راستهی انقلاب شدم. کتاب رو تک و تنها در گوشهای از قفسهی نویسندگان فرانسوی دیدم. برش داشتم و به نیت هدیه دادن به دوستی خریدمش. در راه بازگشت به خانه سر را روی کتاب خم کردم. به خانه که رسیدم کتاب تمام شده بود. با اینکه عاشق کتاب شده بودم فردایش کتاب را تقدیم دوست کردم. چرا که: «از تمام کتابهای خوانده شده چه میماند؟ خاکسترهایشان دوباره در ذهن میریزد، جریان هوایی خاکسترها را پراکنده میکند.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.