یادداشت

قرن دیکتاتورها
        «قرن دیکتاتورها» تقویم زمانی خودکامگان را نشان می‌دهد: هفته‌های اول بسیار سرنوشت‌ساز است چرا که او باید قدرتش را تحمیل کند و شرایط جامعه را به وضعیتی پادگانی سوق دهد که خودش فرمانده آنست. بعد مخالفان را طرد و رسانه‌ها و روشنفکران را سانسور کند. رقبا تبعید و جاسوسان تکثیر می‌شوند. سپس جنگ قدرت در حلقه نزدیکان دیکتاتور بالا می‌گیرد و گاه یکی ترفیع می‌گیرد و دیگری تنزل می‌یابد. بعد از همه این‌ها دیکتاتور می‌فهمد نمی‌تواند با رعب و وحشت و سرکوب کشور را اداره کند؛ پس چهره شهر را تغییر می‌دهد، پل و بزرگراه و فرودگاه و کاخ می‌سازد. دیکتاتور فقط نویسنده داستان‌های تخیلی نیست، بازیگر و کارگردانی برجسته هم هست. از روی بالکنش‌ از پشت تریبون ورزشگاه به مناسبت کنگره حزبی واحد برای مردمش داد سخن می‌دهد. زمزمه می‌کند، زوزه می‌کشد، آروغ می‌زند؛ به کلمه‌ها چنگ می‌زند. سیرکی بزرگ حضورش را همراهی می‌کند. اسطوره‌های احیا شده و دینی که او پیامبرش است، به شکوه و جلال، تجلیل‌ها و آیین‌های جدید نیاز دارد: کمی زرق و برق و نمایش چشمگیر. با هیاهوی بسیار مردان چابک عضلانی و دختران جوان پاکدامن، دسته‌های سربازان، ورزشکاران و سلاح‌ها را به صف می‌کند. در حالی که گل‌ها و نشان‌ها و بیرق‌ها را حمل کرده‌اند و آن‌طور که باید خود را آراسته‌اند. به تعبیر جالب الیاس کانتی در کتاب «توده و قدرت»، دیکتاتور بازمانده‌ای مبتلا به پارانویاست و «از میان انسان‌ها او کسی است که کمتر از همه خواهان مردن است...احساس خطر هرگز دست از سرش برنمی‌دارد.»



به قلم سرگه بارسقیان، مجله‌ی فرهنگی و هنری بخارا، شماره‌ی 150، خرداد و تیر 1401.
      

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.