یادداشت

یادداشت های آدم زیادی
        مروری بر کتابِ «یادداشت‌های آدم زیادی» اثر ایوان تورگنیف:

«زیادی»؛ کلمه‌ای آشنا که ذهن را درگیر خود می‌کند. گاهی اوقات بسیاری از ما در زندگی با این کلمه سرو‌کار داریم.
شخصیت اصلی این کتاب انسانی معمولی است، با یک جهان معمولی که برای خود خلق کرده و در آن هر لحظه بیش از قبل خود را تنهاتر و نزدیک‌تر به مرگ می‌بیند.
ایوان تورگنیف با خلق چنین شخصیتی به مسئلهٔ مهمی پرداخته است و آن مسئلهٔ «حضور» در زندگی آدم‌ها است. انسان تا زمانی که حضور داشته باشد احساس می‌کند که زنده است؛ می‌اندیشد، عاشق می‌شود، خلق می‌کند و به زندگی همچون صفحات کتابی باز‌نشده نگاه می‌کند.
اما وقتی این امر حضور از او گرفته شود، ناگهان احساس زیادی‌بودن می‌کند و هر لحظه خود را در آغوش مرگ و نیستی مُجسم می‌کند.
این شخصیت در عشق مغلوب شده و تمام ایثارش نادیده گرفته شده و همین امر باعث تخریب روان او شده است.
حس زیادی بودن، دیده نشدن، مورد ترحم قرار گرفتن و مهم شمرده نشدن مسائلی‌اند که او با آن‌ها دست‌به‌گریبان است. او خود را چون اسب پنجم کالسکه‌ای چهار‌اسبه بی‌فایده و زیادی می‌پندارد. او در روند کتاب دائماً در حال اثبات این موضوع است و دست به خاطرات کهنه‌ای می‌زند که زمانی آسایش را از او گرفته بودند.
او در نهایتْ هستی و سعادت خود را در نیستی جستجو کرد و با گفتن جملهٔ «اینک که از میان می‌روم، دیگر زیادی نیستم» مرگ را به‌منزلهٔ راه نجاتی برای زندگی نزیستهٔ خود برگزید.

✍🏻 سحر اسدیان
      
278

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.