یادداشت
1401/11/24
3.3
7
اتفاقی کتاب رو دیدم و شروع داستانش طوری بود که بدم نیومد بخونمش: آخوندی رو منبر بهمحض این که بسمالله میگه، یه سیب گندیده محکم میخوره تو پیشونیش. البته اسم نویسندهش رو هم شنیده بودم و میخواستم بیشتر باهاش آشنا بشم. داستان طلبه جوانیه که میره دانشگاه و عکاسی میخونه و بعد چند سال فاصله، تصمیم میگیره دوباره تبلیغ بره. برا تبلیغ، میفرستنش روستایی که مردمی داره زباننفهم و بیادب و ضدآخوند. تجربههای خوبی میتونه برا طلبهها داشته باشه؛ همینطور سایرین رو با فضای واقعیتری از تبلیغ آشنا میکنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.