یادداشت امیر پوریوسف
1402/4/20
از بین شاعرانی که با اشعارشان آشنا هستم هیچ کدام به اندازه حسین منزوی بزرگ حرف دل مرا نگفته است. سراسر احساس ، سراسر لطافت، سراسر شور عاشقانه. برای امثال ما که سیر تحول شعر یک شاعر برایشان مهم نیست، چنین گزیده ای میتواند بهترین انتخاب باشد. هم برای آشنایی با بوطیقای شعر او و هم برای التذاذ ادبی. و اما چند جمله در مورد شعر حسین منزوی ، اگر چه صحبت از منزوی بزرگ برای من جسارت و بی ادبی بزرگی است . زن و عشق در شعر منزوی معمایی و باشکوه است. این شکوه و زیبایی به هیچوجه مشابه زیباییهای ظاهری زن در شعر قدیم نیست که در طره و گیسو و زلف و ابرو و مژگان آشکار میشود، بلکه در وجود معماگونه زن نهفته است. در شعر منزوی، مرد، مجذوب قامت رعنا و خال سیاه زن نیست، بلکه با تمام وجود دلسپرده و نیازمند او است. چرا که از دید او زن در اصل معجزه خلقت است نه موجودی دست یافتنی، عشوه گر و جلوه گر. تلاقی بشکوه مه و معمایی تراکم همه رازهایی دنیایی تو از قبیله سوزان آتشی شاید چنین که سرکش و پاک و بلندبالای -------- لبت صریح ترین آیه شکوفایی است و چشمهایت،شعر سیاه گویایی است در آسمانه دریای دیدگان تو، شرم گشوده بالاتر از مرغکان دریایی است ------- عشق نیز در شعر منزوی متفاوت از نگاه دیگران است. او عشق را نه همچون عارفان کاملا آسمانی می داند و نه چیزی در زمره نظربازی مگر نه هیمه عشقم؟ مرا بسوزانید ولی در آتش آن چشمها بسوزانید مرا که دم همه دم در هوای سوختنم برای عشق... برای خدا بسوزانید ------- ای عشق ای کشیده به خون ننگ و نامرا گلگون به غازه کرده رخ صبح و شام را شکر تو باد عشق که گاهی چشانده ای در جام شوکران شکر این تلخ کام را ------- تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و درصبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم تا عشق چون نسیم به خاکسترم زند شک از تو وام کردم و در باورم زدم اگر شعر عاشقانه معاصر دوست دارید، قطعا حسین منزوی در اوج است و دست نیافتنی.
17
(0/1000)
1402/4/20
0