یادداشت حسنا

حسنا

1402/05/08

                ⊙به نام خدایی که مهربانی اش در ذهن ما نمی گنجد⊙
بعد از چند وقت که گودریدزم مشکل پیدا کرده بود بالاخره تونستم بیام و واقعا دلم براش تنگ شده بود!
دوستانی که منو می شناسن می دونن که تو زمان امتحانات من کتابخون تر میشم و این اولین کتابی بود که از نمایشگاه امسال تو امتحانات خواندم و واقعا ازش لذت بردم! می تونم بگم چند وقتی بود که کتاب به این خوبی نخوانده بودم.
خیلی ها هستن که ازین کتاب خوش شون نمیاد ولی واقعا بستگی داره که آدم این کتاب رو تو چه زمانی بخونه و برای من خیلی حالم رو خوب کرد.
توقع مون ازین کتاب نباید یه داستان غیر قابل پیش بینی باشه و باید بیشتر به پیامش توجه کرد؛ البته که من از روند داستان هم خیلی لذت بردم و واقعا دوستش داشتم و حتی اگر یه جاهایی داستان مشکل داشت، به یه بار خواندش و پیامی که داشت می ارزید.
ایده ای که این کتاب داشت خیلی جالب و متفاوت بود و برای من واقعا جذاب بود و تصمیم گرفتم که تو این تابستون کتابای دیگه ی مت هیگ رو بخونم.

☆یکی از چیزایی که این کتاب می گفت و حال منو خوب کرد اینه که هر اتفاقی که تو زندگی اطرافیان مون می افته ما لزوما مقصرش نیستیم و بخاطر این احساس گناه نباید زندگی مون رو خراب کنیم.☆
به نظرم همین یه پیامی که در قالب داستان این کتاب می رسوند، بسه!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.