یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

                به‌به خانم آستین. کیف کردم از خوندن این کتاب چون حقیقتاً خیلی متفاوت بود با سه اثر قبلی که کمابیش شباهت‌های زیادی به هم داشتند. «منسفیلد پارک» داستانی پخته‌تر و چندلایه‌تریه با شخصیت‌ها و روایتی پیچیده‌تر. قضاوت دربارهٔ شخصیت‌ها چندان راحت نیست چون به جز فانی پرایس - قهرمان داستان - بقیه از چهارچوب‌های اخلاقی استواری پیروی نمی‌کنند که البته آستین به‌خوبی بهمون نشون می‌ده که تا حدی این مسئله تقصیر خودشون نیست و گاه عوامل بیرونی مثل شیوه‌های تربیتی نادرست خانواده باعث بروز ویژگی‌های نادرست و در نهایت سر زدن اعمال غیراخلاقی از سوی آن‌ها شده. 
قهرمان این داستان برخلاف الیزابت در «غرور و تعصب» و اما و حتی ماریان و الینور در «عقل و احساس» نه از نظر ظاهری و داشتن مهارت‌ و توانایی‌های مختلف و نه از نظر داشتن روحیه و شخصیتی منحصربه‌فرد و قوی و استوار چندان قابل‌توجه نیست. فانی از هر لحاظ دختری معمولی به‌شمارمی‌آد، اما از یک لحاظ برجسته‌ترینه: پایبندی به اصول اخلاقی تا جایی که به هیچ قیمتی حتی تا جایی که ممکنه عشق زندگی‌اش رو برای همیشه از دست بده حاضر نیست ازشون کوتاه بیاد.
شخصیت‌های دیگر داستان از جمله آقای کرافورد هم خیلی جالب‌اند و با تیپ شخصیتی ویلوبی/ویکهام/ فرانک چرچیل که در سه رمان قبلی تکرار شدند مشخصاً فرق داره، خیلی قابل‌درک‌تر و ملموس‌تره و دقیقاً در طول داستان خواننده هم در شک‌وتردید‌های فانی در اعتماد کردن یا نکردن به او همراه می‌شه و هر لحظه باورهای خودش رو به چالش می‌کشه. ادموند هم یه کم زمینی‌تر از آن مردان شگفت‌انگیز و قهرمان رمان‌های گذشتهٔ جین آستین از جمله دارسی و نایتلی و برندون شده و برای همین راحت‌تر می‌شه باهاش ارتباط برقرار کرد. حتی جولیا ‌و ماریا هم شخصیت‌هایی خاکستری‌تر دارند که در رمان‌های قبلی کم‌سابقه‌تر است. انگار در این داستان آستین بی‌پرواتر شده و دارد خودش و شیوه‌های روایی‌ معمولش را به چالش می‌کشد. 
نمی‌دانم چرا سه رمان اول آستین چنان معروف‌اند اما به «منسفیلد پارک»، «ترغیب» و «نوثنرگر ابی» کمتر پرداخت شده، ولی من دست‌کم تا الان (که هنوز «ترغیب» و «نورثنگر ابی» را نخوانده‌ام) «منسفیلد پارک» را از همهٔ آثار آستین بیشتر پسندیدم؛ حتی از «غرور و تعصب» با آن حجم از نوستالژی‌های زیبا و به‌یادماندنی‌‌اش.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.