یادداشت فاطمه قدم

                دیوار کشیدن برلین شرقی و غربی...
دختری که نصف خانواده اش آن ور دیوار هستند...
او چند سال هست که پدر و برادرش را ندیده...
آیا می شود این خانواده دوباره کنار هم جمع شوند؟
این کتاب برای من خیلی هیجان انگیز بود... پر از کنش
من این کتاب به این دلیل دوست داشتم چون در زندگی های واقعی هم این اتفاق ها هم می افتد...
ادم های خیانت کار... ادم های بی احساس...ادم های وحشی...
و اما ادم هایی که برای آزادیشان  هر کاری می کنند...
و دلیل دیگر هم این بود که حرف دلم را هم زده بود...
صفحه ۱۱۶《کار درست را بکن، نه کاری را که خوشایند دیگران است》
و باید بگم یک کلمه و یک جمله می تواند روی آدم تعسیر بگذارد...
اما بر همه نه به قول ضرب المثل آلمانی(صفحه ۱۲۱)
《کور آن نیست که نمی تواند ببیند،بلکه آن است که نمی خواهد ببیند...》
که یعنی بعضی ها حقیقت را می بینند و می دانند  اما نمی خواهند باور کنند...
من تلاش و سختی این دختر را خیلی دوست داشتم.... او برای کنار هم جمع شدن خانواده اش جنگید... 
این کتاب بر روی احساساتم واقعا تعسیر گذاشت...
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.