یادداشت ابوالفضل شربتی

                بازگشت «از» بهشتی بازگشت «به» بهشتی در تلاش است تا نشان دهد چگونه آیت‌الله بهشتی بر آن بود تا اولاً ساختارها را نشان دهد، و ثانیاً چه کوشش‌هایی برای برافراشتنِ ساختار پیش‌گفته کرد. ویژگیِ این ساختار چیست؟ جمهوریِ اسلامی‌، چیزی که ساختارش اسلام است، مترقی است، همه چیز سر جایش است، تنها حکمِ اسلام نیست، بلکه «حکم را به قانون در آوردن» است، ساده‌انگارانه نیست، توجهِ خاص به پیچیدگی‌هاست. روشن است که در این تصویر به زوایای پنهان نه‌تنها نگریسته می‌شود بلکه توجه بیشتر و بیشتری می‌شود. کوشش آیت‌الله بهشتی برای ساختِ ساختار مداقه‌های ریز و تحلیلیِ او در همۀ جنبه‌ها بود، یعنی همۀ جنبه‌های پوشیده و آشکار را از تمام زوایا می‌بررسید. چنین حرکت عظیمی، بدون شک، دل و جرأت می‌خواهد، درونی مهیب می‌خواهد. این کتاب، که جستارها و سخنرانی‌های جسته و گریختۀ محمد سروش محلاتی با محوریت اندیشه و عمل شهید بهشتی است، به تلاش‌های برای ساختِ ساختار می‌پردازد. مجموعۀ این جسته و گریخته‌ها در هفت فصل آمده که تلاش می‌کنم تصویری از آن ارائه کنم.
فصل اول به تلاش آیت‌الله بهشتی در قانون اساسی و نقش بی‌بدیل‌شان در تدوین قانون اشاره می‌کند. همانطور که شاید در فیلم‌های جلسات دیده باشید نظم‌دهیِ مجموعه‌ای از خبرگانِ تازه‌انقلاب کرده شاید تنها از عهدۀ بهشتی بر می‌آمد. سروش محلاتی در این فصل به خاص‌های بهشتی می‌پردازد، یعنی آنچه که از پیشنهاد، استدلال، و مقاومت و مخالفتِ او در قانون آمده. او در این فصل با استنادهایش چهار کارِ بهشتی را در قانون برجسته می‌کند: نفی استثمار (اصل 43 پیشنهاد خودِ بهشتی است)، نفی استبداد (تلاش برای تصویب قیدهای ولایت فقیه در اصل پنجم)،  نفی اختناق (تلاش برای تصویب حداکثری آزادی احزاب در اصل 26، حداکثری‌کردنِ آزادی مطبوعات ناظر به اصل 24، تلاش‌های او برای رسیدگی علنی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی در اصل 168، و مخالفت با قیدزدن‌های اصل 27)، و ولایت تعریف و تحدیدشده (تعبیرِ خاص او از «ولایت مطلقه» که خودش از پیشگامان طرح‌اش بود [به‌اجمال، بهشتی می‌کوشید نهاد و گروه را به جای فرد بنشاند])
فصل دوم به تفاوت نگرش و راهبردهای حزب جمهوری پس از بهشتی می‌پردازد. نویسنده با اشاره به مواردی به این تفاوت‌ها اشاره می‌کند. برای نمونه بهشتی  بر استقلالِ حداکثری قوۀ قضائیه انگشت نهاد، درحالی‌که در بازتدوینِ مواضع حزب پس از او استقلال حداکثری برداشته شد. نمونۀ دیگر نوعِ مقابله با احزاب و جمعیت‌های ضداسلامی است. بهشتی مبارزه با ایشان را در «حد روشنگری‌های منطقی» و سازنده و محدود می‌داند و می‌گفت کارهای تخریبی علیه آن‌ها ممنوع است. اصلاح‌کنندگان مواضع حزب پس از شهادت او (چه اصلاحی!) این عبارات را حذف کردند.
فصل سوم به افول شهید بهشتی در قانون اساسی می‌پردازد. مسألۀ پس از بهشتی چالش تفسیر است. نویسنده می‌گوید تفسیرهای غیررسمی (غیر از شورای نگهبان) پس از بهشتی برای خودش در قانون جا باز کرد. نمونۀ بزرگش اصل 44 است. اما در چهار بند این مسأله را بیشتر پی می‌گیرد: مسائل مربوط به رهبری (مانند حذف شرط پذیرش مردم در رهبری یا حذف انتخاب مستقیم رهبری توسط مردم)، مسائل قوۀ قضاییه، مدیریت صداوسیما، بازنگری در قانون اساسی.
در مقامِ یک روحانی بهشتی متفاوت بود، فصل چهارم این مسأله را باز می‌کند. با دانشگاهیان و مردم ارتباط خاصی داشت، علیه مرید‌بازی بود، مقالۀ روحانیت در اسلام را نگاشت، و در مکتوبات باقی‌مانده از او و دربارۀ او روشن است که تا چه حد در بیان واقعیات شجاع است. فصل پنجم به دُگم‌های در نظام اسلامی می‌پردازد. او انتقاد از رهبران را آزاد و شکنجه را ممنوع می‌دانست، می‌گفت محاکمۀ جرایم سیاسی و مطبوعایت باید علنی باشد. فصل ششم به حُریّت صنفی روحانیون اشاره می‌کند و فصل آخر قلمرو اجبار در حکومت اسلامی را واکاوی می‌کند. خلاصۀ نظر بهشتی اینست که انسان آزاد و مختار است، اجبار و اکراه با آفرینش او در تضاد است و تنها در حد ضرورت، که لازمۀ زندگی اجتماعی است، مجاز است.

        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.